۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

عدالت و هدایت

هدف اصلی از ارسال رسل و انبیای الهی چیست؟ مقصد نهایی دین در جامعه کدام است؟ عدالت یا هدایت؟

عدالت، به معنی "هر چیز را در جای خود قرار دادن" می باشد. عدالت اجتماعی یعنی جامعه انسانی در پرتو دین به جایی برسد که هیچ ظلمی در کار نباشد، همه انسان ها در جامعه به حقوق خود برسند، منابع، ثروت، امکانات و دانش به طور عادلانه (و نه لزوما برابر) بین مردم تقسیم شده باشد و غیره.

هدایت یعنی مردم به وجود خدا و انبیاء و اولیاء الهی و جهان آخرت و سعادت اخروی خود آگاه و به لوازم آن یعنی تبعیت از دستورات الهی و تعقل در خلقت زمین و آسمانها مطلع و معتقد شوند و نتیجتا به پیروی از دستورات الهی بپردازند و از هر گونه ظلم و فساد در زمین دوری کنند.

بین عدالت و هدایت فرق است. می توان جامعه ای را متصور شد که مردم در آن با کمال صلح و آرامش زندگی می کنند و به یکدیگر ظلم نمی کنند. حقوق آنها توسط حکومت و حقوق حکومت توسط آنها محترم شمرده می شود و کلیه منابع جامعه بین مردم به عدالت تقسیم شده است. اما ضمنا این جامعه از هدایت الهی بهره ای نبرده است. مردم آن به دنیای آخرت معتقد و به لوازم آن که عمل صالح در دنیا و ایمان و فهم است، پایبند نیستند.

اما از سوی دیگر، در معنای هدایت، عدالت نهفته است: جامعه ای که به هدایت رسیده، در پرتو رشد فکری ایمانی و همچنین عمل به دستورات و احکام الهی، قطعا به عدالت نیز دست می یابد. هدف اساسی دین، به کمال و سعادتمندی رساندن تک تک انسانها است که عدالت نیز ایستگاه میانی برای چنین هدفی است.

در تعالیم قرآنی هم، دو مرتبه برای هدف از رسالت انبیاء ذکر شده است:
  • لقد انرلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان، "لیقوم الناس بالقسط" [برقراری عدالت]
  • کتاب انزلناه الیک "لتخرج الناس من الظلمات الی النور" [هدایت]
به تعبیر آیت ا.. جوادی آملی در کتاب "حق و تکلیف در اسلام" (ص 231)، برقراری عدالت یک هدف میانی است و هدف برین و نهایی، همان هدایت مردم است. اسلام نیامده است که فقط زندگی دنیایی مردم را به صلح و آرامش برساند و تضمین عدم وجود ظلم در جامعه باشد؛ هدف اصیل هدایت مردم است به سعادت اخروی.

در چند سال اخیر خصوصا بر واژه عدالت بسیار تاکید می شود. گاهی می شنویم که این هدف برترین هدف انبیاء خوانده می شود. با تفاسیر بالا، مشخص است که چنان تعابیری قطعا ناقص و غامضانه است.

اما ثمر و فایده این بحث چیست؟ وقتی قرار است هدایت هدف برتر انبیاء باشد، راه رسیدن به هدایت، از بی هدایتی نیست. از دروغ و فساد و رشوه و تقلب و ظلم به بندگان خدا نمی گذرد. اما اگر عدالت (اجتماعی) هدف اصیل شناخته شد، ممکن است هر گونه بی هدایتی یا بی دینی هم برای رسیدن به نقطه عدالت، مجاز شمرده شود. عدالتی که با زور و بدون آزادی و اختیار انسان ها، فساد، تقلب و خلاصه تفسیر به رای و اجرای سلیقه ای احکام الهی به دست بیاید، مطلوبیت الهی ندارد.

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

آزاد اندیشی، لازمه جنبش نرم افزاری

جنبش نرم افزاری که چند سال پیش مقام معظم رهبری اولین بار از آن استفاده کردند، را می توان موتور محرک واقعی پیشرفت و توسعه کشور خواند. در دنیای امروزی که اقتصاد بر مبنای دانش است، و سیاست و اداره ملک و آموزش و خلاصه همه چیز نسبت به دوران قبل تر، دستخوش تغییر شده است، تنها دانش محوری است که می تواند توسعه را برای کشورها به ارمغان بیاورد.

صد البته بر این اعتقاد نیستم که دوای درد ما صرفا در علم و دانش است. دانشی که به تقوا مجهز نباشد، تیغی است در دست زنگی مست که دمار از روزگار انسان در خواهد آورد.

دزدی که با چراغ آید، گزیده تر برد کالا.

اما باید در معنای دانش و نیز در معنای تقوا دقت کرد. متاسفانه تجربه قرون وسطی هم اکنون دین را در موقعیتی قرار داده است که هر که دم از دین بزند، مخالف دانش معرفی می شود و یا از سوی "مدعیان دین داری"، هر که به علم روز استناد کند، مخالف دین است! باید در تعریف متقیان و عالمان دقت کرد. اسلام، دین داری را در عالم بودن می داند و امام جعفر صادق (ع) فرمودند

دوست دارم جوان یا عالم باشد یا متعلم و دانش آموز و دانش جو.

دین مدار واقعی باید به معنای واقعی کلمه "بنده دانش" باشد؛ "بنده دانش" یعنی هر حرف درستی را شنید بپذیرد. هر حرف حقی را شنید، تسلیم گردد. و مگر اسلام جز این است؟ "هر حرف صحیحی" باید توسط مسلمان واقعی قبول شود و "هر حرف نادرستی" رد گردد. آیا این جز معنای حق است؟ و حق مداری یعنی آزاد اندیشی؟

آزاد اندیشی یعنی حرف حق را بپذیری ولو بر خلاف سلیقه ات باشد، متضاد با سنت هایت باشد، مخالف منافعت باشد، حتی بالاتر، حرف حق را بپذیری حتی اگر بر خلاف دینت باشد. اشتباه نشود؛ حرف حقی نخواهد بود که بر خلاف اسلام واقعی باشد، بلکه اسلام های خود ساخته ما هستند که با دانش در تضاد قرار می گیرند، با حرف حساب زاویه پیدا می کنند و الا اسلام واقعی - که دست کمتر کسی از ما بدان رسیده است - تماما علم و نور است. و سراسر دعوت به تعقل و تفهم و علم و درک و شعور.

اگر روزی تحت هر عنوانی، به نام وطن دوستی، تجدد، پیشرفت و توسعه، حتی به نام اسلام، خواستند آزاد اندیشی ای را به ما تحمیل کنند که نتایجش از پیش معلوم است، بدانیم یک جای کار ایراد دارد. آزاد اندیشی پیش داوری ندارد. حب و بغض ندارد. کینه بردار نیست. بر عکس، تماما تواضع در برابر حق است که فرمود

"قل الحق ولو کان علیک"

بر این اساس، آیا رد کردن نتایج علمی، مثلا علوم انسانی، آن هم به شکل یک جا و در هم با آزاد اندیشی همخوانی دارد؟ فکر نمی کنم با هیچ مقوله ای بشود اساسا اینطور کلی برخورد کرد. نظریات یک دانش را یک جا رد کرد یا قبول کرد. آرا فلان دانشمند را کلا پذیرفت یا کلا نپذیرفت. در طول تاریخ اصولا دانش همین گونه توسعه یافته است که فردی آمده و کاری کرده، نفر بعدی بخشی از کار او را قبول کرده و بقیه را رد کرده و آن را توسعه داده، و همینطور مسلسل. در حوزه علوم دینی هم همینطور است! کاری که شیخ مرتضی انصاری که در قرن معاصر زندگی می کرده است انجام داده، قطعا قابل مقایسه با کار شیخ مفید که در قرون چهار و پنج می زیسته نیست! چه بسا شیخ مفید (علیه الرحمه) چیزهایی را نمی فهمیده که امروز طلبه های مبتدی هم بفهمند.

همین را تعمیم بدهیم به علوم انسانی غربی. درست است که فرضیاتی در این علوم انسانی هست که ناقص است. اسلام فرضیات بیشتری در باب شناخت انسان دارد که غربی ها (اینجا می شود گفت همه آنها) ندارند. در باب عالم غیب و سعادت اخروی انسان و غیره. اما جدا از این ها، آیا نتایج کارهای تحقیقاتی غربی ها در زندگی روزمره قابل استفاده نیست؟ آیا علوم مدیریتی، آموزشی (نه تربیتی)، حکمرانی، مشتری مداری، سیاست خارجه، جامعه شناسی و روان شناسی که همه از علوم انسانی هستند، قابل استفاده نیستند؟ یعنی هیچ و واقعا هیچ نکته ای ندارند که برای مومن، که به فرموده پیغمبر اکرم (ص)
  • گمشده اش حکمت است، و
  • حکمت را حتی در چین می جوید، و
  • حکمت را حتی از منافق می آموزد
مفید باشد؟ به نظرم جواب سوال فوق مثبت است: آزاد اندیشی لازمه جنبش نرم افزاری است

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

التزام عملی یا التزام نظری؟

هر گروهی و هر جامعه ای ناگزیر از داشتن رهبرانی است که مورد اطاعت باشند. یک تیم کوهنوردی رهبر می خواهد. یک شرکت تجاری، به هیأت مدیره ای نیاز دارد که سیاستهای کلی شرکت را تعیین کند و همه، فارغ از سمت و مدرکشان، از این سیاستها تبعیت کنند. تیم و گروهی که چندین رهبر داشته باشند و هر فرد از رهبر مورد علاقه خود پیروی کند، شکست خواهد خورد. اما معنی تبعیت از رهبر گروه و تیم و یا جامعه، آیا به معنی التزام عملی است یا التزام نظری؟

فرق است بین التزام (تبعیت) عملی و التزام نظری. من ممکن است نظری بر خلاف نظر رهبر تیم کوهنوردی داشته باشم و معتقد باشم باید از فلان مسیر بالا رفت، اما در مقام یک کوهنورد، مادامی که تحت سرپرستی آن رهبر هستم، باید از نظرات او "تبعیت" کنم. بدین معنی نیست که باید "نظر" خود را به "نظر" او تغییر بدهم. در نظر و فکر از او تبعیت نمی کنم، بلکه نظر متفاوت خودم را حفظ می کنم ولی درعمل به او اقتدا می کنم. ممکن است بعدا با او حتی بر سر نحوه تفکر و تصمیم گیری بحث هم بکنم، اما همه این بحث ها مانع از تبعیت از او نخواهد شد. البته رهبر تیم هم برای تصمیماتی که می گیرد مسؤول است و باید پاسخگو باشد.

در مسایلی که در جامعه مطرح می شود و افرادی، بقیه مردم و نخبگان را به تبعیت از رهبری فرا می خوانند، باید بین این دو مقوله تفکیک قایل شد. اصولا شرط بالندگی یک جامعه، وجود نظرات مختلف در آن جامعه است. اگر قرار باشد افراد به دلیل تبعیت از رهبر، نظرات خود را جرح و تعدیل کنند و سانسور کنند، تضارب اندیشه ها و جنبش نرم افزاری چگونه رخ خواهد داد؟ چه جالب است تعبیر "تضارب اندیشه ها" که یعنی افکار را به هم بزنید تا خوب از بد مشخص شود. همچنین لازمه "جنبش نرم افزاری" که اولین بار توسط خود رهبر انقلاب به کار گرفته شد، همین است که افراد، صاحبنظران و نخبگان، ضمن اینکه وحدت خود را در تبعیت عملی از رهبر انقلاب حفظ می کنند، از تفاوت های فکری خود با یکدیگر چشم پوشی نکنند؛ تا آنکه اندیشه های خوب بالا بیایند و ضعف های تفکرات برخی، به مدد نگاه های متفاوت دیگران تدارک شود. البته به شرط آنکه پذیرش حرف حق از هر کس که بر زبان آورد، در تمامی سطوح مدیریتی و علمی کشور حاکم شود.

فراموش نمی کنیم که تشطط عملی موجب سست شدن جایگاه رهبری و تشطط جامعه می شود. اما جامعه ما بیش از هر چیز به نشاط و پویایی فکری و به تعبیر زیباتر، جنبش نرم افزاری، نیاز دارد. نباید وحدت را در وحدت فکری جستجو کرد. انتقاد محرک اصلاح و پیشرفت است. در مسایلی از قبیل عید فطر یا شروع ماه مبارک رمضان نیز مشاهده کردیم مراجع در عین داشتن نظرات متفاوت در این باب، عملا در حوزه عمل به رهبر انقلاب اقتدا کردند، و رهبری هم توقع همراهی نظری از مراجع را نداشتند. این روند باید در حوزه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز حاکم شود.

تک صدایی سبب پسرفت و انحطاط است. دریاچه ای را در نظر بگیرید که رودی به آن سرازیر نشود؛ به زودی به مردابی بدل می شود ولو مردابی بزرگ. و برکه ای را تصور کنید که آب باریکی از چشمه ای به آن می آید و همیشه آن را تازه نگه می دارد.

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

ترفند رسانه ای، زندانی یا اسیر؟

بیشتر رسانه ها امروزه از ارائه تحلیل های مستقیم خودداری می کنند و سعی دارند در خلال انتقال اخبار، تنها با گزینش دقیق کلمات، تحلیل و نتیجه گیری خود را به مخاطب منتقل کنند. به عنوان مثال؛

"اسرائیل 19 زندانی زن فلسطینی را در قبال دریافت یک ویدئو که حاکی از زنده بودن سرباز اسیر اسرائیلی بود، آزاد کرد"

این نحوه خبررسانی یک رسانه آمریکایی (صدای آمریکا) در مورد تبادل اخیر بین فلسطین و رژیم صهیونیستی است. کمی دقت نشان می دهد این خبر با اینکه بسیار ساده است، چقدر زیرکانه و ماهرانه به نفع اسرائیلی ها و به ضرر فلسطینی ها تنظیم شده است.
  • زندانی، اغلب به کسی گفته می شود که به یک دلیل موجه و بر طبق قانون، گناهکار شناخته شده و در زندان است
  • اسیر، اغلب به کسی گفته می شود که در جنگ به دست دشمن افتاده و لزوما گناهکار شناخته نشده است.
به کاربرد "زندانی" و "اسیر" در این خبر دقت کنید. زنان فلسطینی "زندانی" هستند ولی سرباز اسرائیلی، "اسیر" شده است! سوال این است که مگر زنان فلسطینی، شهروند اسرائیل بوده اند و در دادگاه گناهکار و محکوم شناخته شده بودند که زندانی خوانده شوند؟ آن زن ها هم در واقع اسیر اسرائیل بوده اند و لذا باید گفته می شد 19 زن اسیر فلسطینی با یک سرباز اسیر اسرائیلی مبادله شده اند.

برای اینکه فرق دو کلمه را بیشتر متوجه شوید، یک بار این دو جمله را با هم مقایسه کنید:
  • اسرائیل 19 زندانی زن فلسطینی را در قبال دریافت یک ویدئو که حاکی از زنده بودن سرباز اسیر اسرائیلی بود، آزاد کرد
  • اسرائیل 19 اسیر زن فلسطینی را در قبال دریافت یک ویدئو که حاکی از زنده بودن سرباز زندانی اسرائیلی بود، آزاد کرد