۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

کجا زندگی می کنیم؟

چند وقتی است فشار کار رویم زیاد شده و گاهی احساسات عجیب غریبی می کنم. مثلا امروز برای یک لحظه احساس کردم دارم در کره شمالی زندگی می کنم!! که همه چیز کنترل شده است و هیچ راه نفوذی برای اطلاعات و اخبار وجود ندارد؛ که ایمیل ها و تلفن ها کنترل می شود و خیلی چیز های دیگر. یک بار در باره کره شمالی و شرایط احتماعی اش خوانده بودم و احتمالا به دلیل فشار کاری و استرس، مشکلی در مغزم به وجود آمده و این احساس کاملا بی ربط به من دست داده! فکر کنم به زودی خوب بشوم...

راستی، امروز صبح به صورت کاملا اتفاقی، رفتم سراغ سایت سی ان ان، که فیلتر شده بود. و سایت بی بی سی، که آن هم فیلتر شده بود. نمی دانستم نسخه های انگلیسی این خبرگزاری ها هم فیلتر شده اند. سایت رویترز اما باز بود؛ چیزی که احتمالا از دست مامورین کنترل اینترنت در کره شمالی، ببخشید در ایران، در رفته است...

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

وحدت با همه جز شیعه ها؟

پرده اول
در دین مبین اسلام، به برخورد انسانی با پیروان سایر ادیان و مذاهب تاکید شده است. در قرآن کریم، توصیه شده است به اینکه با پیروان دیگر ادیان با گفتار نیکو و جدال احسن برخورد شود. و بر نقاط اشتراکمان با آنها تمرکز کنیم: بر اینکه هر دو به خدای واحد ایمان داریم.

امیر مومنان علی (ع) هم در فرمان خود به مالک اشتر، بر این اصل بدین ترتیب تاکید دارد :

و همچون جانوری شکاری مباش که خوردنشان را غنیمت شماری!
چه رعیت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند.

ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فانهم صنفان؛ اما اخ لک فی الدین واما نظیر لک فی الخلق (نامه 53 نهج البلاغه)
پرده دوم
در دوران اصلاخات، با شعار "تنش زدایی"، روابط ما با بسیاری از کشور ها رو به بهبود گذاشت. کشور هایی با تنوع دینی و فرهنگی زیاد، از شرق و غرب دنیا؛ از کمونیست و کافر و ضد دین گرفته تا کشور های اروپایی و مسیحی و کشور های عربی و اسلامی.

در دوره دولت نهم اما برخی از این روابط تیره شد و البته برخی دیگر جایگزین آنها شد: به طور عمده روابط ما با کشور های اروپایی (مسیحی) و کشور های عربی (اسلامی) تیره شد و از دیگر سو، کشور های آمریکای جنوبی (بی دین/ضد دین) و چین و روسیه (بی دین/صد دین) جای آنها را گرفت.

اما به هر ترتیب، با اکثر دنیای غیر اسلام و حتی غیر دینی روابط خوبی داریم. با کشور های آمریکای جنوبی مرتبا مراوده داریم و اصطلاحا فالوده می خوریم و آنها را کشور دوست و برادر (و انقلابی) می نامیم؛ و با کشور های روسیه و چین هم که روابط استراتژیک بنا کرده ایم و در مورد تحریم های شورای امنیت، چشم و امید به دستان و زبان آنها دوخته ایم.

پرده سوم
اسلام به ما نمی فرماید با دنیا بجنگیم. حداقل در زمان غیبت به چنین چیزی امر نشده ایم و جهاد ابتدایی ممنوع (حرام) است. پس ایجاد ارتباط حسنه با کشور های مختلف دنیا، ولو کافر و ضد دین، ایرادی ندارد. چه بسا بتوان گفت امر هم شده ایم که با همه دنیا روابط خوبی داشته باشیم. اما سوال اینجاست که آیا وقتی با کشور هایی مثل ونزوئلا رابطه خوب داریم، واقعا نمی شود با کشور های سنی مذهب روابط خوب بنا کنیم؟ می شود، و فلسفه نام گذاری هفته وحدت هم همین بوده است.
در راستای تقویت وحدت بین فرق اسلامی، حتی از بعضی از مبانی دینی مان دست کشیده ایم؛ یعنی قبول کرده ایم که روی آنها به گونه ای تاکید نکنیم که باعث تفرقه شود. مثلا پذیرفته ایم که شعار ندهیم "مرگ بر ضد ولایت علی (ع)"، چون برای برخی از سنی ها حساسیت زا است و مخالف وحدت است. به همین دلیل، لعن و نفرین به غاصبین خلافت امیر المومنین (ع) از رسانه های رسمی پخش نمی شود. همه به خاطر وحدت فرق اسلامی

بی پرده
با همه دنیا روابط حسنه و خوب برقرار می کنیم؛ و آن را بخشی از اعتقادات و فرامین الهی هم می دانیم که با دنیا سر جنگ نداشته باشیم و با سنی ها وحدتمان را افزایش دهیم و از این دست. اما بلد نیستیم چگونه با برادران دینی مان در همین کشور، با مردمی که هم نوع ما هستند و هم دین ما هستند و حتی مذهبشان هم شیعه هست، دوست باشیم و هم را تحمل کنیم و وحدت را برقرار کنیم. روزی نیست که همدیگر را با انواع نسبت های ناروا و حتی روا خطاب نکنیم. این طرف، دسته مقابل را اهل فتنه و منافق و سر سپرده و دست کم فریب خورده می داند و آن طرف هم دیگری را متقلب و دروغگو و خائن و وطن فروش. اینجاست که حق و حقیقت گم می شود و فتنه اصلی این است؛ که دو فرقه شیعه به جان و آبروی هم افتاده اند و هر دسته، دیگری را مظهر تام و کامل فساد و خطا می داند.

برادران! به خاطر وحدت از ولایت امیر مومنان دست کشیدیم؛ آیا روا نیست به خاطر وحدت از خطاهای ریز و درشت یکدیگر بگذریم؟ آیا وحدت با شیعیان، از وحدت با سنی ها و اروپایی ها و وحدت با کفار (ونزوئلا) مهمتر نیست؟ حتی اگر فرض کنیم که تقلبی در انتخابات صورت گرفته باشد؛ یادمان نرود که قطعا آقای احمدی نژاد از غاصبین ولایت امیر مومنان بدتر نیست، و حتما آقای موسوی از امیر مومنان (ع) برتر نمی باشد. و یادمان باشد که علی (ع) از حق مسلم خود برای حفظ وحدت گذشتند.

ما را چه می شود که در هر دو طرف دعوا، در مقابل اروپایی ها و آمریکایی ها و چین و روسیه خضوع و خشوع داریم، اما همکیشان و هموطنان خودمان را دزد می نامیم، و یا خائن می شناسیم؟ آیا یک جای کار ایراد ندارد؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

محدوده خط فقر

پرده اول
مدت زیادی از عمرم را صرف خواندن مطالبی کردم که مدت هاست به کارم نمی آیند. در واقع، تا همین چند وقت پیش مطمئن بودم که آن بخش از عمرم تلف شده است. اما اشتباه می کردم. خبری که چند وقت پیش خواندم، من را به این نتیجه رساند که این مطالب، ولو ساده و ابتدایی، می توانند گاهی به درد بخورند، و چقدر بد است که افرادی، مثلا در سطح وزیر مملکت، این مفاهیم را ندانند.

پرده دوم
فکر کنم در ریاضی یک دانشگاه بود که مفهوم "سوپریموم" (Supremum) و "اینفیموم" (Infimum) را یاد گرفتیم و در این چندین سال گذشته، اصولا از آنها استفاده ای نکرده بودم.
سوپریموم: کوچکترین عددی که از همه اعداد یک مجموعه، بزرگتر (یا مساوی) باشد.
اینفیموم: بزرگترین عددی که از همه اعداد یک مجموعه، کوچکتر (یا مساوی) باشد.
مثلا مجموعه اعداد طبیعی، از 1 تا 7 را در نظر بگیرید. عدد 7 را سوپریموم و عدد 1 را اینفیموم می نامند.

بی پرده
خط فقر در کشور ما، در این چند سال اخیر، بحث و جدل های فراوانی ایجاد کرده است. آقای مصری، وزیر رفاه دولت نهم که اصولا معتقد بود دانستن خط فقر مشکلی را حل نمی کند. اما آقای محصولی در اظهار نظری، فرمودند که هیچ عددی را به عنوان خط فقر قبول ندارند. این همان خبری است که من را به این نتیجه رساند عمرم را برای خواندن سوپریموم و اینفیموم تلف نکرده ام. چرا که سریعا از آقای محصولی می توانم بپرسم "بسیار خب! بفرمایید اینفیموم خط فقر چیست؟ و سوپریموم آن چقدر است؟"

یعنی آقای محصولی عزیز. درست است که شما هیچ خط فقری را دقیق نمی دانید. بیایید فرض کنیم خط فقر، 800 هزار تومان نباشد. (فقط فرض) اما آیا کسی که در ماه، فقط 100 هزار تومان دریافت می کند هم زیر خط فقر نیست؟ اگر بگویید نه، خواهم پرسید با 10 هزار تومان چطور؟ بالاخره به نقطه ای می رسیم که قبول می کنید که دیگر زیر آن، قطعا خط فقر محسوب می شود. همان را اعلام بفرمایید. چطور است بگوییم ماهی یک هزار تومان. یعنی خانواده ای که ماهی یک هزار تومان در آمد دارد. اما بالاخره همین هزار تومان می شود خط فقر. پس اینگونه نیست که بگوییم "هیچ عددی به عنوان خط فقر معتبر نیست". این همان مفهوم اینفیموم است دیگر.

از طرفی، قطعا کسی که ماهی بیش از 100 میلیون تومان درآمد داشته (مثل خود شما آقای محصولی عزیز)، او هم بالای خط فقر است. (مفهوم سوپریموم) بفرمایید! دیدید چقدر سریع و راحت می شود محدوده هایی برای خط فقر در آورد؟ حالا شما به عنوان وزیر رفاه این مملکت، با آن تشکیلات عریض و طویل، مطمئنا خواهید توانست این محدوده را دقیق و دقیقتر کنید تا جایی که مثلا برسد به (500 هزار تومان و 5 میلیون تومان). در این صورت می توانید در مصاحبه بعدی تان، بگویید رقم دقیق خط فقر را نمی دانیم، اما هر چه هست، در بازه بین 500 هزار تومان و 5 میلیون تومان قرار دارد. امتحان کنید.

ضمنا مطمئن باشید کسی توقع ندارد که شما با روش های محاسباتی پیچیده، رقم خط فقر را مثلا با 15 رقم اعشار اعلام کنید! همین که با حتی 5 درصد خطا هم مشخص کنید، کافی است؛ وسواس به خرج ندهید...

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

مشمول آزادی مطلق

پرده اول
مدتی است در وبلاگ چیزی ننوشتم. جدای از مشغله سنگینی که این روز های پایان سال دارم، متاسفانه نوشتن ام نمی آمد. یکی دو تا مطلب تهیه کردم، اما حال و حوصله (دل و دماغ) مرتب کردنشان را نداشتم. حدیثی هست از معصوم (ع) که فرمود:

بهترین عبادت ها، سکوت و انتظار فرج است
افضل العبادة الصمت و انتظار الفرج

اینکه سکوت را هم عرض انتظار فرج آورده است، آموزنده است. گویا در آخر الزمان، هم باید منتظر فرج بود و هم باید که سکوت کرد و سر سبز بر باد نداد. حداقل در این یک ماه فرصتی شد که کمی "سکوت" را تجربه کنیم. راستی، نشنیده ای که گفت:

سکوت، بلند ترین فریاد هاست

پرده دوم
در این مدت، چندین و چند وبسایت و نشریه دیگر هم توقیف شدند. (روزنامه اعتماد، وبلاگ دغدغه هایم، و چندین و چند جای دیگر). به درست و غلط بودن این فیلتر کردن ها کاری ندارم، اما مطمئنم اگر همه این وبسایت ها و نشریه ها را فریب خورده یا عامل دشمن و نفوذی، بلند گوی بیگانه، عامل سیاه نمایی و تهاجم فرهنگی بدانیم، باز هم راه های بهتری برای مقابله با آنها وجود دارد. بستن یک نشریه یا وبسایت، آن صدا را قطع نمی کند، چون آن صدا هست. بدتر، ممکن است ما را غافل کند از آنکه چنین صدایی هست و طرفدارانی دارد و تبلیغاتی می کند و غیره. بگذریم.

پرده سوم
در دوران انتخابات سال 76، که مبارزه بین آقای خاتمی و آقای ناطق بود، دوستانی داشتم که هر کدام با حرارت و جدیت، طرفدار یکی از این نامزد ها بودند. یکی از آنها، پدرش معاون یکی از وزرای آقای هاشمی بود و طرفدار آقای ناطق؛ و گفته می شد که در صورت پیروزی آقای ناطق، پدر دوست ما یکی از وزرای کابینه خواهد شد. اما نه آقای ناطق رئیس جمهور شد و نه پدر آن دوست ما وزیر. مدتی بعد تر هم، به عنوان مدیر کل، به یکی از استان های شمالی کشور مامور (تبعید) شد! آن دوست ما که طبع ظریفی هم داشت، به شوخی می گفت: "پدرم مشمول "فراجناحی" شد." (فراجناحی، یکی از شعار های آقای خاتمی بود و کنایه دوست ما، به اینکه شعار و عمل چقدر متفاوتند.)

بی پرده
یکی از مطالبی که آقای احمدی نژاد چند وقت پیش گفتند و خیلی سر و صدا کرد، این بود که در ایران، آزادی نزدیک به مطلق وجود دارد. بعد از بسته شدن روزنامه اعتماد، ناخودآگاه به ذهنم رسید که لابد

"روزنامه اعتماد هم مشمول آزادی نزدیک به مطلق شده است."