اسلام عزیز، مرتبا به تعقل و تدبر، به نگاه کردن و عبرت گرفتن، علم و فهم توصیه کرده است. در کنار همه دستوراتی که قرآن کریم به ما می دهد، شاید دستور به "تعقل"، حتی از دستورات مربوط به نماز و ارث و نجاست و دیگر احکام فرعی اسلام بیشتر باشد. حتی اگر از نظر تعداد کمتر باشد، از نظر اهمیتی که قرآن به آن داده، قطعا بالاتر است.
خداوند وقتی موسی را به سراغ فرعون می فرستد، به او فرمان می دهد که با "گفتار نرم" با فرعون سخن بگویید؛ شاید که بپذیرد.
"قولا له قولا لینا لعله یزکی"
در مقابل، این فرعون است که جلوی "حرف زدن" موسی را می گیرد.
آن چه هم که از سیره ائمه اطهار (ع) دیده ام، این نبوده است که مخالفین خود را به دست حد و تعزیر و اینها بسپارند. حتی اگر کسی بوده که در مسجد، در زمان خلافت امیر المومنین (ع)، به حضرت توهین کرده، حضرت نگذاشته اند که اصحابشان، به اصطلاح حساب او را برسند؛ بلکه اینطور برخورد کرده اند که حالا شاید آن فرد، از نظر روانی تعادل نداشته، یا جهل داشته، یا از نظر اقتصادی در تنگنا بوده و هزار اگر و امای دیگر کرده اند تا اهانت آن فرد را "توجیه" کنند.
اینجا بحث ظریفی می تواند مطرح شود: کسی بگوید اصحاب حضرت که این همه در رکاب ایشان شاگردی کرده اند، دیگر چرا به فکرشان رسیده که باید آن فرد را ادب کنند و مثلا برخورد فیزیکی داشته باشند؟ اگر واقعا سیره ائمه (ع) بر عدم برخورد فیزیکی بود، آن اصحاب لابد باید یاد می گرفتند و می دانستند که حضرت چنین برخوردی را نمی پسندند!
دو پاسخ به ذهنم می رسد:
- بله، واقعا هم برخی از اصحاب حضرت، هنوز به این درک و شناخت بالا و والا از سیره حضرت نرسیده بودند که ایشان در موارد مشابه، برخورد فیزیکی نمی کنند! بلکه فکر می کردند که این نوع طرفداری از "ولایت"، مورد نظر حضرت هم هست. یا اگر هم می دانستند، آنقدر احساسی می شدند که نمی توانستند جولی خودشان را بگیرند.
- برخی عقیده دارند که تکلیف حضرت چیزی بوده و تکلیف آن اصحاب چیز دیگری. یعنی آن اصحاب باید با همان غلظت و شدت برخورد می کرده اند و حضرت هم باید می بخشیده اند و با رأفت و عطوفت برخورد می کرده اند. اثبات غلط بودن این استدلال به این دسته، سخت است. چون هر چقدر هم که خود حضرت بیایند و بگویند نباید با افرادی که اهانت می کنند، برخورد شدید داشته باشید، اینها می گویند، خیر! حضرت معذوریت دارند از اینکه وظیفه واقعی ما (برخورد) را به صورت علنی بگویند، و لذا ما باید خودمان عقلمان برسد و بدانیم وظیفه مان چیست! اینها می آیند و روی نظر و حرف و نص ائمه (ع)، تبصره می زنند و هر قدر فریاد هم بزنی که این غلط است، جور دیگر تفسیر خواهند کرد. عده ای از این نوع طرفداران را ما در کشور خودمان هم می بینیم که وقتی رهبر کشور مثلا به شورای نگهبان می گوید فلان ها را تایید صلاحیت کنید، خودشان بلدند اجتهاد کنند و می گویند این دستور مربوط به علنی است، و در خفا، منظور مقام رهبری چیز دیگری بوده است!
چیزی که در سیره ائمه (ع) دیده می شود که لابد باید چراغ راه ما باشد، این است که ایشان، همیشه با مخالفین خودشان، مخالفین و حتی منکرین خداوند، بحث می کرده اند و بردن و بستن و زندانی کردن و اینها در کارشان نبوده است. ممکن است بگویید قدرت سیاسی نداشته اند. خواهم گفت خود پیغمبر و امیرالمومنین (ع) که داشتند! و دیگر ائمه هم لااقل می توانستند تکلیف را روشن کنند که در چنین مواقعی، باید مثلا به حساب اینگونه از مخالفین رسید ولی ما که فعلا زورمان نمی رسد! چنین نفرمودند، گو اینکه خیلی هم بدون اعوان و انصار نبودند. حداقل امام باقر (ع) و امام صادق (ع) که اوج بحث ها با مخالفین و منکرین و زندیق ها را داشتند، می توانستند به جوانان بنی هاشم بگویند این آقا را مفصل بزنید تا معارف اسلامی درش جا بیفتد! نکردند. حتی وقتی کسی بحث که نه، توهین می کرد، چنین برخورد نمی کردند. سعی می کردند مشکل او را دریابند و مساله او را حل کنند، مشکل توهین خود به خود حل می شد.
در واقع، تو گویی امامان معصوم (ع)، همیشه با افرادی که منکر خدا یا عقاید شیعه بودند یا حتی توهین می کردند، طبق فرموده قرآن عمل می کردند:
اذا خاطبهم الجاهلون فالوا سلاما
و مگر کسی که منکر خداوند یا معاد و یا مقام امامت است، انکارش اغلب از سر جهل نیست؟
در مقابل، ائمه (ع) در مواردی که بوی بدعت در دین بوده است، به شدت برخورد کرده اند. و نیز با کسانی که در مورد مقام ائمه، به غلو می افتادند و ائمه را بیش از حد بالا می بردند. می فرمودند به صورت "غلات" خاک بپاشید! یعنی چاپلوسانی که سعی داشتند از بزرگ کردن ائمه، برای خود نمدی دست و پا کنند، با سخت ترین برخوردها مواجه می شدند.