۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

تفاوت های ولایت معصوم و ولایت فقیه (در باب ولایت فقیه #5)

برگشت به پست های قبلی ام در باب ولایت فقیه، خوب است این نکات را هم اضافه کنم:

حتی اگر بپذیریم که ولایت فقیه، بمانند ولایت معصوم (ع) است؛ در چند جنبه با هم تفاوت دارند:
  1. معصوم، معصوم است؛ از خطا و کوتاهی و اشتباه و فراموشی. این را می دانیم، و نیز می دانیم که معصومین (ع)، چهارده تن بیش نبودند و ما بقی مخلوقات عالم، همه ممکن است خطا کنند و کسی قسم نخورده است که اشتباه نمی کنند. باید مراقب غیر معصوم باشیم که اشتباه نکند! در مورد معصوم، اما خیالمان راحت است که هر چه بگوید خطا نمی رود! غیرمعصوم را باید مراقبش باشیم! درست مثل دکتری که می رویم؛ به حرفش گوش می کنیم (ولایت)، اما می دانیم که احتمال دارد اشتباه هم بکند. اینطور نیست که اگر گفت سیانور بخور تا خوب شوی، به حرفش گوش کنیم! بلکه خواهیم گفت دکتر جان، بد نیست خودت هم به دکتر مراجعه کنی!!
  2. معصوم بودن ائمه (ع) ضمنا بدین معنا است که مخالفت با آنها باطل است و مخالف آنها مرتد است. (چنانچه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: و هلک من عاداکم، و خاب من جحدکم، و ضل من فارقکم) اما از آنجا که ولی فقیه معصوم نیست، مخالف او نیز باطل و مرتد نیست. خصوصا با توحجه به اینکه ما شیعیان، "مخطئه" هستیم، یعنی قایل به این هستیم که مراجع تقلید و علمای ما ممکن است خطا و اشتباه بکنند، این قضیه معنا و مفهوم بیشتری پیدا می کند. (برای اطلاعات بیشتر در مورد "مخطئه" بودن، به یک پست قدیمی ترم مراجعه کنید.)
  3. همانطور که قبلا هم گفتم، ممکن است در زمانی، فقیه واجد الشرایط ولایت نداشته باشیم و یا در زمانی، بیش از یکی ولی فقیه داشته باشیم. اما امام معصوم؛ همواره فقط یک امام معصوم داریم و زمین از حجت خدا خالی نمی ماند.
اما شباهت در آنجا است که هر دو، هم ولی فقیه و هم امام معصوم (ع)، اگر حمایت مردم را نداشته باشند، حق تشکیل حکومت را ندارند.

در مورد نکته اول، حیف است به یک حدیث زیبا اشاره نکنم که معصوم (ع) فرمود:
الناس كلهم هالكون إلا العالمون و العالمون كلهم هالكون إلا العاملون كلهم هالكون إلا المخلصون و المخلصون في خطر عظيم
یعنی دست آخر، حتی مخلِصون و اخلاص کاران نیز در خطر عظیم گمراهی هستند. مگر آنکه به مقام مخلَص (خالص شده) برسند که در واقع همان مقام عصمت است.

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

برای اطاله دادرسی مدیونید

اطاله دادرسی، یکی از معضلات بزرگ دستگاه قضایی ما است. از وقتی فردی از دیگری شکایت می کند و پرونده ای در دادگاه تشکیل می شود، تا زمانی که حکم نهایی اجرا شود، و حتی تا صدور نهایی آن، و حتی تا صدور اولیه آن، راه درازی در پیش است! شاید حتی چند سال.

همین پرونده خانم آشتیانی که به قتل و کار دیگر متهم است، چند سالی هست که مفتوح است. حالا این را می شود گفت سیاسی شده و طول کشیده! (گرچه تازه همین اخیرا سیاسی و بین المللی شده و قبلا یک پرونده قتل ساده بود). پرونده های عادی دیگر، شاید طول عمری بین یک تا دو سال را داشته باشند که به هر حال عدد بالایی است.

چیزی که در این وسط از آن غفلت می شود، عمری است که از مردم تلف می شود. زمان، گرانبها ترین کالایی است که هر یک از ما داریم. اتلاف عمر دیگران، از بزرگترین گناهان است؛ چون به هیچ عنوان جبران نمی شود.

واقعا متعجبم چرا دادگاه این سران - به اصطلاح - فتنه که بیش از یک سال است به صورت "موقت" در زندان هستند، زودتر برگزار نمی شود تا حداقل تکلیف آنها و تکلیف خانواده هایشان، و تکلیف مردم روشن شود. اگر قرار است به زندان محکوم شوند، خب دوران محکومیت را سپری کنند. اگر قرار است اعدام شوند، زودتر حکم اجرا شود. و الا اینکه این ها را همینطوری کرده اند توی زندان و هیچ کاری هم بهشان ندارند؛ خب این اتلاف عمر دیگران است.

آقایان قضات! مدیون هستید. بترسید از روزی که خداوند هم در بررسی نامه اعمالتان در قیامت، معطلتان کند! چون در آنجا باید گرسنه و تشنه در گرمای شدید قیامت بایستید و دیگران را ببینید که کارشان تمام می شود و تکلیفشان مشخص، یا بهشتی یا جهنمی، و خداوند اصلا نگاهی به شما نمی اندازد که تو گویی اصلا وجود نداشته اید! از هر دستی بدهی، از همان دست می گیری آقای قاضی!

اگر این کار صحیح می بود، لابد امام حسن مجتبی (ع) هم می بایست قاتل امیر المومنین (ع) را سالی چند در زندان نگه می داشتند که مثلا تمامی اعوان و اذناب فتنه اش مشخص شوند و بعد، حکم الهی را در موردش اجرا کنند! حال آنکه حضرت، ظرف چند روز از شهادت علی (ع)، ابن ملجم ملعون را قصاص کردند. از صفات خداوند، "سریع الحساب" بودن است و خوب است افراد در مقام قضاوت، به این صفت الهی متخلق شوند.

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

رو به قبله

یک جمله آقای علی لاریجانی معروف است که گفته بود:
با نشان دادن لولوی شورای امنیت، مردم ایران رو به قبله نمی شوند
دلیل معروف بودنش هم، ترجمه ای بود که ظاهرا چند رسانه خارجی از این صحبت ها کرده بودند؛ مثلا یکی ترجمه کرده بود:
اگر شورای امنیت مثل موجوداتی که بچه ها را می ترسانند ظاهر شود، مردم ایران به سوی قبله مسلمانان جهان دراز نمی کشند.
از این شوخی که بگذریم، ظاهرا در پس ذهن آقای لاریجانی و بعضی دیگر از سران کشور، این اصل هست که کار حتما باید به جایی بکشد که مردم ایران رو به قبله شوند، و الا اتفاق خاصی رخ نداده است. یعنی اگر وضع به حدی برسد که مردم، به آن درجه از بدبختی و فلاکت برسند که اصطلاحا گفته شوند رو به قبله شده اند، آن وقت است که یک اتفاق بدی رخ داده! و تمام اتفاقات دیگر، مادامی که مردم را رو به قبله نکند، هنوز آن چنان هم بد نیست و خیلی نباید به خاطرش ناراحت شد.

مثلا بی برنامگی دولت در اجرای هدفمند کردن یارانه ها و تشدید تحریم ها و افزایش احتمال جنگ، چون هنوز مردم را رو به قبله نکرده، قابل تحمل است. حال آمدیم و این مردم، آن چنان آستانه صبرشان بالا بود که اصولا هیچ وقت رو به قبله نشدند و همیشه یک راه حل دیگر برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات اقتصادی و اجتماعی خود پیدا کردند! آیا دولتمردان نباید به فکر بهبود شرایط مردم باشند؟ آیا نباید از بدتر شدن وضع مردم به فکر اساسی بیفتند؟ آیا کسی منتظر است این مردم رو به قبله شوند تا کاری بکند؟

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

خر برفت و تحریم های بی اثر

اینکه رسانه های غربی و مقامات غربی مرتبا اعلام می کنند تحریم های ایران بی اثر بوده، نباید ما را ذوق زده کند که از آنها اعتراف گرفته ایم.

با کمی دقت، می توان هدف اصلی آنها از این اظهارات را کشف کرد.
  1. این تحریم ها، تا کنون بی اثر بوده و منظور آنها این است که باید کاری کرد که این تحریم ها، موثر واقع شوند؛ مثلا اهرم های نظارتی بیشتری را استفاده کنند؛ و حتی تحریم هایی را وضع کرد که در واقع موثر باشند. (گزینه اول)
  2. یا اینکه این تحریم ها، کلا بی اثر هستند و دولت های غربی، باید کلا دست از ابزار تحریم بردارند ودر این صورت:
  • از منصرف کردن ایران از برنامه هسته ای اش دست بکشند. (گزینه دوم)
  • روش دیگری - مثلا حمله نظامی - را برای متوقف کردن ایران استفاده کنند (گزینه سوم)
من فکر می کنم رسانه های غربی و مقامات آنها، با مطرح کردن اینکه تحریم های ایران بی اثر بوده اند، "هوشمندانه" در پی گزینه اول یا سوم هستند، نه گزینه دوم؛ که هر دوی آنها، نهایتا به ضرر ایران هستند.

این کار غربیها، مثل آن داستان خر برفت مثنوی است؛ باید حواسمان باشد خودمان زیر آواز نزنیم که:

خر برفت و خر برفت
تحریم ها بی اثر است

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

شکستن تابوها (برکات احمدی نژاد #4)

احمدی نژاد همواره در بیان نظرات خویش، بی پروا بوده است؛ بی پروا به معنای واقعی کلمه. یعنی چیزی جلودار او نبوده. چه در مورد اظهار نظرهایش در مورد افراد (مثلا هاشمی و ناطق نوری)، چه حتی کلمات عامیانه و بعضا رکیکی که در سخنرانی ها به کار می برده و می برد. احمدی نژاد، در صحبت کردن یله و رها است و هر چیزی که برای مقاصد خویش لازم بداند را می گوید.

کمتر کسی در جامعه سیاسی ایران می تواند اینگونه بی پروا صحبت کند. معمولا سیاسیون در ایران و حتی در بسیاری از نقاط دنیا، صحبت های خود را در لفافه ای از تمثیل ها و گوشه و کنایه ها می زنند و ملاحظات بسیاری را مد نظر قرار می دهند. احمدی نژاد اما مصرانه به گونه ای سخن می گوید که تو گویی اصلا این "ملاحظات" را درک نمی کند (آنجا که می گوید من یک معلم هستم، من یک مهندس هستم و غیره). می خواهد به مخاطب ایرانی و جهانی خود القاء کند که از پاکی و بی آلایشی خاصی برخوردار است و وارد این دسته بندی های [کثیف] قدرت نشده و نمی شود. که یک فردی است که "معجزه وار"، وارد سلسله قدرت شده و مثل یک بچه پاک و معصوم، هیچ نسبتی با این مافیای کثیف باند بازی و غیره ندارد.

خب! بسیاری از طرفداران احمدی نژاد او را سمبل مدیریت انقلابی و اسلامی می دانسته اند و وانمود می کرده اند که احمدی نژاد، آن گل سرسبد اصولگرا ها و مقید به اصول اسلامی-انقلابی است؛ اینها تا به حال همیشه در مجادلات، طرف احمدی نژاد را گرفته اند و گویا دارند از آن "بچه پاک و معصوم" حمایت می کنند، در مقابل هر آنچه احمدی نژاد بیان کرده، موضع انفعالی گرفتند؛ یعنی گذاشتند احمدی نژاد هر چه می خواهد بگوید و در مقابل، منتقدان به اظهارات او را محکوم کردند. اگر کسی به اتهام های احمدی نژاد به هاشمی و ناطق ایراد گرفت، گفتند لابد تو هم با آنها خرده برده ای داری و دست تو هم آلوده است!

حال عملا احمدی نژاد توانسته از این فضا به گونه ای استفاده کند که وارد نقد تمام بخش های خاکستری جامعه ما هم بشود. از همان ابتدا، احمدی نژاد تابوهایی را شکست که برای اصلاح طلبان دو آتشه ای مثل تاجزاده و مهاجرانی هم شاید دست نایافتنی بود. ورود زنان به ورزشگاه، یکی از آنها بود که در زمان خاتمی می توانست هزاران کفن پوش را به زحمت بیاندازد! مثالهایی از این دست کم نیست. اخیرا او توانسته در مورد "مکتب ایرانی" صحبت کند؛ از "کوروش" رسما حمایت کند، و حتی در مصاحبه اخیر خود، کیهان و دیگر حامیان سنتی خود را نیز نقد کند.

اما نقد سخنان امام (ره) و تبصره زدن به آن، دیگر کار هیچ کس از سیاسیون نبود! کمتر کسی جرأت دارد سخنی از سخنان امام را "علنا" مربوط به گذشته بداند و بگوید امروز داستان عوض شده است. ما ممکن است در طول سالیان، از بسیاری از سخنان امام (ره) برگشته باشیم، اما دیگر آن را در بوق و کرنا نکرده ایم و خیلی آرام از کنارش گذشته ایم. مثالش رابطه با فهد و آل سعود است که زمانی امام گفته بود اگر از صدام بگذریم، از فهد نمی گذریم. با این حال، جمهوری اسلامی از فهد هم گذشت و البته اتفاقی هم نیفتاد. ولی چه کسی بود که سینه سپر کند و این فرمایش امام را در ملاء عام نقد کند؟

معتقدم که امام خمینی گرچه شخصیت بزرگی بود، البته معصوم نبود و ما باید می توانستیم نظرات امام را در سالهای بعد از او نقد کنیم و خب! این یک تابو شده بود و هنوز هم هست که نظرات امام، همیشه درست بوده اند و درست هستند و تا ابدالدهر هم باید اجرا شوند و حداقلش آن است که نقد آنها ایراد دارد! احمدی نژاد اما به لطف مسایلی که گفتم، حتی توانسته این تابو را هم بشکند که می شود نظر امام مربوط به زمان خودش باشد! گرچه با احمدی نژاد هم عقیده نیستم و هنوز هم نظر امام را درست می دانم که فرمود "مجلس در راس امور است"، اما صرف ورود احمدی نژاد به این حوزه ها، آن تقدسی که ما برایشان متصور بوده ایم را زایل می کند و این برکت کمی نیست. کم کم جامعه سیاسیون ایرانی می بینند که می شود حتی نظرات امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی، را هم نقد کرد و با نقد کردن اتفاقی هم نمی افتد؛ چه بسا در طول زمان، بنای این نظام، مستحکمتر و قویتر هم بشود.

مورد دیگر از این دست، مذاکره با آمریکا است. یادم هست وقتی که مهاجرانی اولین بار موضوع مذاکره را در روزنامه اطلاعات مطرح کرد، چه واکنش هایی به آن در سطوح عالی نظام صورت گرفت. در ظرف همین یک سال گذشته، مقام رهبری بارها گفته اند که با آمریکا مذاکره نمی کنیم؛ با این حال، احمدی نژاد بحث مناظره با اوباما را مطرح می کند که چه کسی است نداند منظور از مناظره، همان مذاکره است! از این دست تابو ها تا بخواهید داریم، و جامعه ایرانی مدیون احمدی نژاد برای شکستن آنها است...

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

اشتباه محاسباتی در راس امور

اگر کسی مثل آقای احمدی نژاد، ریاضیات خوانده باشد و به قول خودش مهندس هم هست و این ها، دیگر نباید در یک نسبت تناسب ساده (کلاس چهارم ابتدایی؟) چنین اشتباهی بکند:
بعضي‌ها يك جمله حضرت امام(ره) را متعلق به زماني كه نظام ما پارلماني بوده برجسته مي‌كنند، آن‌زمان [...] نخست‌وزير مسئول اداره كشور بوده كه از طريق مجلس انتخاب مي‌شده است. آن موقع مجلس بالا‌ترين بود.
اكنون در قانون اساسي [...] مردم رأي مستقيم مي‌دهند، رئيس‌جمهور كه انتخاب مي‌شود، رئيس دولت است، [...]
ببینید! وقتی در زمان امام، مسئول اداره کشور نخست وزیر بوده، انتخاب کننده او (مجلس)، در راس امور قرار گرفته. حالا که مسئول اداره کشور، رئیس جمهور است هم باید انتخاب کننده اش در راس امور باشد دیگر! یعنی مردم در راس امور هستند، نه خود رئیس جمهور!!

فعلا که نه مردم و نه مجلس در راس امور ... بگذریم! ظاهرا یک اشتباه محاسباتی در "راس امور" اتفاق افتاده است!

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

مملکت مجوز ها

پرده اول
یکی از دوستان تعریف می کرد که جمعی دارند که ماهی یک بار در یکی از پارک های تهران جمع می شوند؛ فردی متخصص می آید و برای پدرها در مورد نحوه ارتباط پدران و فرزندان سخنرانی می کند و بعد از آن، در محوطه باز پارک، پدرها و فرزندانشان، بازی های محلی و قدیمی ایرانی مثل عمو زنجیر باف و طناب کشی و اینها را بازی می کنند. حدود 30 الی 40 خانواده هر هفته جمع می شوند و در این پارک، بازی می کنند.

این دوست ما تعریف می کرد که دو ماه پیش که در این پارک جمع شده اند، از سوی مدیریت پارک پیغام داده شده که شما حق بازی ندارید!! بعد که از علت جویا شده اند، گفته اند که "شما مجوز بازی ندارید"!! حالا این مجوز بازی چیست و کدام نهاد این مملکت آن را صادر می کند و اصولا چرا برای بازی در پارک، به چنین مجوزی احتیاج است، خدا عالم است.

به گفته این دوست من، واکنش مدیران (هماهنگ کننده های) این جمع هم جالب بوده است. آنها گفته اند حالا نباید خیلی سر به سر مدیریت پارک گذاشت! بهتر است این هفته را بازی نکنیم تا برویم با رئیس شهرداری منطقه صحبت کنیم و چنین نامه ای را بگیریم! یعنی مردم ایران آماده پذیرش چنین درخواست ها و فرمایشات بیجایی هم هستند!

پرده دوم
هر شرکتی که می خواهد در این کشور فعالیت کند، به یک سری مجوز نیاز دارد و الا در بسیاری از مناقصات، اصولا راهش نمی دهند. از مجوز سازمان برنامه ریزی (مرحوم) بگیرید تا مجوز شورای عالی انفورمانیک، تا مجوز بازرگانی تا مجوز وزارت ارشاد و غیره.

البته فلسفه این مجوز ها قابل درک است، چرا که لابد شرکت های زیادی بوده اند که یک مرتبه از سر راه سبز شده اند و کلاه مشتریان دولتی و غیر دولتی را برداشته .

اما این مجوز ها، به نوعی سد در برابر راه شرکت های نوپا و جدید التاسیس و خصوصا شرکت های فناوری تبدیل شده اند. در بسیاری از حوزه های فناوری، اصولا فضا آنقدر جدید است که مجوز گرفتن برای آن فعالیت معنی ندارد. مثلا چه بسا کسی که دارد در زمینه "نانو" فعالیت می کند، از هر کارشناس و کارشناس ارشد دستگاه های دولتی که می خواهند به او مجوز فعالیت در حوزه نانو را بدهند، وارد تر باشد! اما باز مجبور است برود و آن کارشناسان ناآگاه را مجاب کند که لایق کار در آن زمینه هست! غمناک آن که بعضی وقت ها نمی تواند! و این الزام اخذ مجوز، به عنوان قاتل آن شرکت نوپا عمل می کند! حال آنکه، یک شرکت بازرگانی چای به اعتبار گردش مالی و تعدد پرسنل و نفوذ سازمانی، می تواند برود و مجوز فعالیت در حوزه "نانو چای" را از آن خود کند! چه بسا به صورت انحصاری!!

پرده سوم
زمانی، با یکی از دوستان، نرم افزاری نوشته بودیم که به درد خیلی از سازمان ها می خورد. اما وقتی با یکی از مدیران آموزش و پرورش صحبت کردیم که چطور می توانیم آن را در مدارس و موسسات به فروش برسانیم، به ما گفت مجوز دارید؟ بدون مجوز نمی توانید این نرم افزار را در مدارس عرضه کنید! پرسیدم چه مجوزی؟ گفت دقیق نمی دانم، یا مجوز شورای عالی انفورماتیک، یا مجوز آموزش و پرورش یا یک مجوز دیگر؛ اما به هر حال می دانم که نیاز به مجوز دارید!! رفتیم نرم افزار را در شورای عالی انفورماتیک ثبت کنیم، نتوانستیم مجوز ارشاد بگیریم. حالا مجوز ارشاد برای نرم افزار یعنی چی، ما که نفهمیدیم!

پرده چهارم
به این تصویر دقت کنید:


مجوز حراج. بله! ظاهرا بوتیک ها برای اینکه حراج کنند، باید برگه مجوزی را از صنفشان بگیرند که زمان حراج و درصدش را هم رویش نوشته است. مرحبا به این حسن مدیریت!

بی پرده
مجوز نشر کتاب، مجوز فعالیت، مجوز بازی، مجوز فعالیت در منطقه آزاد، مجوز حراج و مجوز برای هزار فعالیت دیگر. من مانده ام که در این "مملکت مجوز ها"، دیگر چه خلاقیتی باقی می ماند؟ چه کسی می خواهد و می تواند نوآوری کند؟ هر کاری که بخواهد انجام شود، باید به نوعی، قبلا در سیستم تعریف شده باشد و الا با آن مخالفت می شود.

این "روح" حاکم بر فرهنگ مدیریت دولتی ما که به احمدی نژاد و خاتمی و چپ و راست و کارگزار ربط ندارد را بگیرید و ببینید کار به کجا می رسد! آیا به آنجا نمی رسد که برای حرف زدن و مطلب نوشتن هم باید "مجوز" داشت؟ لابد یادتان هست که دو سه سال پیش، گفته شد که تمامی سایت های اینترنتی باید مجوز بگیرند؟ و "بازتاب" معروف هم به همین بهانه که مجوز نگرفته، درش را بستند؟

در مقایسه، اتفاقا دوستان فیلترچی اینترنت خیلی هم لطف دارند که نمی گویند برای داشتن وبلاگ، اول باید بیایید و مجوز بگیرید! بلکه ما این آزادی عمل را داریم که هر وبلاگی که خواستیم را ثبت کنیم و آنها، "بعدا" آن را فیلتر کنند!

یاد شعار تبلیغاتی معروف خودروسازی "فورد" افتادم که در ابتدای قرن بیستم گفته بود:
هر مشتری حق دارد ماشین به رنگ دلخواه خود را انتخاب کند، مادامی که آن رنگ، سیاه باشد!!
لابد ما هم حق داریم هر مطلبی که دوست داریم را در وبلاگهایمان بنویسیم، مادامی که با سلیقه دوستان فیلترچی جور در بیاید!

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

ما بیشتر قرآن سوزیم یا آن کشیش نادان؟

این قضیه قرآن سوزی من را بیشتر به یاد آن می اندازد که ما اسلام را وارونه شناخته ایم و نمی دانیم اسلام به چه چیزی اهمیت می دهد و به چیزی نه. نه اینکه سوزاندن و وهن قرآن کار خوب و پسندیده ای بوده است، مطلقا! حتما باید به آن اهمیت بدهیم و آن را محکوم کنیم و از عاملین آن دوری بجوییم.

اما آیا نباید به مراتب از رواج فساد در جامعه اسلامی ناراحت تر شویم؟ از وجود رشوه خواری در جامعه ای که خود را ام القرای جهان اسلام می داند؟ از بی عدالتی، تبعیض و فساد قضایی که در جامعه خودمان رواج دارد؟ از فقر و بیکاریی که موجب بی خانمان شدن مردمان و رواج فحشاء در جامعه شده است؟

امیر المومنین علی (ع) در وصیت های آخرین خود به امام حسن (ع)، چه فرمودند؟ آیا در مورد قرآن توصیه کردند که مواظب باش کسی از اهل کتاب به آن بی احترامی نکند؟ یا ترجیح دادند بگویند مواظب باش دیگری بر تو در عمل کردن به این کتاب، جلو نزند! یعنی بترس ازاینکه تو در خواب باشی و اهل کتاب های دیگر، به این قرآن عمل کنند و تو جا بمانی!

الله الله فی القرآن لایسبقنکم فی العمل به غیرکم (نهج البلاغه، نامه شماره 47)

آیا ما در عمل به قرآن، از دیگران جا نمانده ایم؟ آیا به فرمایش قرآن، تدبیر داریم، تعقل می کنیم؟ از دروغ و تهمت دوری می کنیم؟ آبروی مردم و مسلمین برایمان اهمیتی دارد؟ وقت و زمان مردم چطور؟

خون مردم برایمان اهمیتی دارد؟ سالیانه بیش از 30 هزار نفر در کشور ما بر اثر تصادفات رانندگی می میرند. آیا این، رگ غیرت ما را به جوش می آورد؟

مال مردم و بیت المال مسلمین برایمان اهمیتی دارد؟ آیا مثلا وکیلان و نمایندگانی که با طرح های غیر کارشناسی، پول بی زبان مردم بدبخت و از جمله هزاران یتیم و بی سرپناه را هدر دادند و می دهند، احساس شرمناکی دارند؟

اگر حرمت مومن از حرمت خانه خدا بیشتر است، آیا آبروی او از ورق های قرآن باارزشتر نیست؟ دلمان برای اوراق قرآن می سوزد اما زورمان می آید به همین قرآن که فقط رگهایمان برایش بیرون می زند، عمل کنیم. حال بفرمایید که ما بیشتر قرآن سوزیم یا آن کشیش نادان؟ و این می شود که روز قیامت، پیغمبر از ما شکایت خواهد کرد که این قوم من، قرآن را پشت گوش انداختند.

وقال الرسول يرب ان قومي اتخذوا هذا القرءان مهجورا

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

الفبای مدیریت و فیلترینگ [در باب فیلترینگ #1]

در متون مدیریت، توصیه می شود اگر شما مدیر یک بخش یا یک شرکت یا حداقل مدیر یک فرد هستید، و او در کارش ایرادی دارد، حتما به صورت شفاف، مورد را به او تذکر دهید؛ نه اینکه به صورت ضمنی، ایراد او را بگیرید. به عنوان مثال، بهتر است به کارمندی که نتوانسته گزارش را سر موعد آماده کند، بگوییم :

تو نتوانستی گزارش را به موقع ارائه کنی

به جای اینکه مثلا بگوییم:

تو در مدیریت زمان ضعیف هستی

در بیان اول، فرد به صورت کاملا مشخص متوجه می شود که چه ایرادی داشته است و خواهد توانست آن را بر طرف کند؛ اما در روش دوم، تنها حاصل ما، یک احساس منفی به همراه القای عدم اعتماد به نفس و توأم با سردرگمی در فرد است.

در تعریف و تمجید و تقدیر هم همینطور. به جای اینکه بگوییم "تو در ارتباط با مشتریان موفق هستی"، بهتر است گفته شود: "تو توانستی به خوبی به شکایت های مشتری گوش بدهی و با سخنانت او را آرام کردی".

بهترین فرض برای درک کسی که چنین روشی را در مدیریت اعمال نمی کند، آن است که فرض کنیم با این علوم مدیریت بیگانه است. حالت دیگرش آن است که فرض کنیم می خواهد بی جهت از این و آن ایراد بگیرد و هدف اصلی اش اصلاح نیست. دوست ندارم اینطوری فکر کنم...

این را در ارتباط با فیلترینگ وبلاگم در ایران نوشتم. دوستانی که فیلتر می کنند، حتما می توانند چنین روشی را در پیش بگیرند و فرض من این است که از وجود چنین تکنیکی بی خبر بوده اند. امید آنکه افرادی که دارند آماده "مدیریت جهانی" می شوند، لااقل کمی هم به " الفبای مدیریت" مراجعه کنند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

فیلترنت به موسی وار هم رسید!

ظاهرا وبلاگم در ایران، فیلتر شده است. لابد خطایی از من سر زده که از چشم تیزبین دوستان فیلترچی دور نمانده است، یا اینکه احتمالا این دوستان اشتباها آن را فیلتر کرده اند. بالاخره انسان است و جایزالخطا. حالا یا من خطا کرده ام یا آنها!

چه خوب می شد لااقل اطلاع می دادند که کدام مطلب و در کدام بخش، منافی کدام بند از قانون بوده است تا اولا آن را اصلاح کنم و ثانیا در آینده حتی الامکان چنان مطالبی را منتشر نکنم. لااقل برای من که هدفم، به زعم خودم، خیر است و نفی کننده نظام جمهوری اسلامی نیستم و حتی خود را طرفدار آن و معتقد به ولایت فقیه می دانم، این اطلاع رسانی می تواند مفید باشد.

به عنوان نوشدارو بعد از مرگ سهراب، برای معدود خوانندگانی که این وبلاگ را دنبال می کنند، جعبه ای در سمت راست قرار داده ام که بتوانید آدرس ایمیل خود را وارد کنید و مطالب جدید را از طریق ایمیل دریافت کنید؛ البته اگر تا چندی دیگر، هنوز امکان ارسال و دریافت ایمیل وجود داشته باشد!! بالاخره آزادی مطلق است دیگر!!

۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

برنامه توسعه، در قطع جیبی، پس گرفته می شود؟

احمدی نژاد درخواست استرداد لایحه برنامه پنجم توسعه را کرده است؛ به این دلیل که معتقد است مجلس بیش از حد در آن دخل و تصرف کرده است.

این سخنانی است که احمدی نژاد در هنگام تقدیم لایحه به مجلس ایراد کرد:
خواهش من از عزیزان این است که به برنامه رسیدگی کنید، اگر جایی نقصی دارد کامل و اگر اشکالی دارد اصلاح کنید و اگر بنا باشد وقت مجلس محترم صرف این شود که اگر از اول برنامه بنویسد، یعنی مجلس هم از صفر برنامه نوشتن را شروع کند آن وقت تمام این زحماتی که بدنه کارشناسی کشور متحمل شده است و وقت و انرژی کشور هدر خواهد رفت [...] بخش عمده کارشناسی آن انجام شده است و کارشناسان دولت کارشناسان شما و کارشناسان کشور هستند و ما دو بخش غریبه از هم نیستیم. [...]
کل برنامه پنجم شفاف، عملیاتی ،‌ مختصر و مفید است، یک نسخه سی‌دی و هشت نسخه از برنامه را تقدیم رییس محترم مجلس می‌کنم و در جیب هر کارمند دولت ، هر مدیر دولت و هر ایرانی ان‌شاءالله یک نسخه از برنامه پنجم خواهد بود. سوالی که مطرح می شود این است که آیا اصولا "مختصر و مفید" بودن برنامه توسعه، یک حسن است؟ برنامه توسعه به مثابه نقشه راه می ماند برای کشور. مثل نقشه های طراحی و محاسباتی یک ساختمان، یک پالایشگاه و یا یک خودرو. قطعا طراحی توسعه و پیشرفت یک کشور در همه ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، بهداشتی، آموزشی، بین المللی و غیره و غیره، آن هم در طول پنج سال، به برنامه ای بسیار مفصل تر و پیچیده تر از طراحی های یک ساختمان یا نیروگاه نیاز دارد، نه اینکه برنامه ای باشد که بخواهیم در جیب هر ایرانی جا بشود! طبیعی است که این برنامه آنچنان کلی است که مجلس مجبور شده دوباره آن را تدوین کند.
اعتراض احمدی نژاد به جا نیست: مگر نه اینکه می گوید: "کارشناسان دولت کارشناسان شما و کارشناسان کشور هستند و ما دو بخش غریبه از هم نیستیم". پس قبول کند که کارشناسان مجلس هم کارشناسان دولت و کارشناسان کشور هستند و برنامه نیم بندی که مجلس تدوین می کند هم، توسط افراد خارج از کشور تهیه نشده است!

آقای احمدی نژاد! به هر حال مجلس هم روی این برنامه زمان گذاشته و اگر شما، برنامه مجلس را کنار بگذاری، "وقت و انرژی کشور به هدر خواهد رفت". ضمن اینکه اگر خیلی نگران ابعاد برنامه هستید، حتما چاپخانه هایی در کشور پیدا می شوند که برنامه را در قطع جیبی چاپ کنند!

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

نباید گاز می گرفتی!

دوران کودکی، یکی از بچه های فامیل بود که هر از گاهی در میهمانی ها هم را می دیدیم و بازی می کردیم. بازی اشکنک داشت و گاهی هم دعوایمان می شد. هر بار که من یا برادرم او را می زدیم، بلافاصله مادرش پیدا می شد و یک گوشمالی حسابی به ما می داد که چرا بچه ام را زدید و زیر لب هم چند تا بد و بیراه نثار ما و تربیت خانوادگی مان می کرد.

اما یک بار در میان بازی، بچه این مادر بزرگوار گوش برادرم را آنچنان گاز گرفت که از لاله گوش خون می آمد. طبیعی بود که این بار مادر من هم سر و کله اش پیدا شود؛ اما قبل از آنکه مادر من بخواهد آن بچه را دعوا کند، مادرش پیش دستی کرد و خطاب به فرزند دلبندش، با لحنی مهربانانه، گفت:
ببین پسرم! ببین چه کردی؟ ببین گه گوشش دارد خون می آید! حتما خیلی دردش آمده! لابد او هم تو را زده بود که گوشش را گاز گرفتی، نه؟ یادت باشد که دیگر کسی را گاز نگیری ها، باشه؟ هر چقدر هم که اون، بی ادب باشه و اذیتت بکنه، حق نداری اون رو گاز بگیری، باشه؟
و بعد رو کرد به مادر من و گفت: بچه اند دیگر، بازی می کنند، بازی هم اشکنک داره! حالا گوش بچه تون هم خوب می شه ایشالا. من حسابی دعواش کردم!

بگذریم. راستی، شنیدید که اخیرا یکی از نهادها، اطلاعیه ای صادر کرده و تجمع و حمله به خانه یکی از سران فتنه را محکوم نموده و کار عناصر خودسر و بی تدبیر دانسته؟ همینطوری!