۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

مکافات عمل

خدایا
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو

گرچه خودم جوابی که خواهم شنید را می دانم. خداوند خواهد گفت "اگر بد مکافات می شوی، چون اسیر بدی های خودت می شوی. هر بدی هست، از خودت است و خوبی ها همه از خدا"

از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید، جو ز جو

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

ورزش کنیم

ما ایرانی ها عادت نداریم ورزش کنیم. ورزش را یک کار فوق برنامه می دانیم که اگر تمام کارهای دیگر را انجام دادیم و وقت اضافی داشتیم، به ورزش برسیم. تازه این در بهترین حالت است؛ خیلی ها که اصولا ورزش نمی کنند. اینکه می گویم عادت نداریم ورزش کنیم، چون از کودکی ورزش کردن به ما آموخته نشده است. ورزش کردن را مانند غذا خوردن یک کار لازم و ضروری نمی دانیم. غذا خوردن برای ما یک فریضه است، و اگر یک روز ناهار نخوریم، انگار چیزی گم کرده ایم، اما در مورد ورزش چنین احساسی نداریم. غذا خوردن که سهل است، ورزش کردن را به اندازه تلویزیون دیدن هم ضروری نمی دانیم.

اهمیت ورزش را تنها وقتی درک می کنیم که به دردی مبتلا بشویم و دکتر بگوید مشکل از آن است که به اندازه کافی ورزش نمی کنی یا در گذشته ورزش نکرده ای و مثلا کمرت مشکل پیدا کرده، وزنت زیاد است، چربی خونت بالاست و از این دست.
همیشه هم دلیل های خوبی برای ورزش نکردن داریم، اینکه وقت نمی کنیم، محیط مناسبی فراهم نیست، زانویم درد می گیرد یا دفعه پیش که ورزش کردم، کمرم گرفت و خلاصه انواع و اقسام بهانه ها برای ورزش نکردن. اما علت اصلی همان است که ورزش کردن برایمان درونی و الزامی نشده است.

دوستان هم دانشگاهی که اکثرا به خارج از کشور مهاجرت کرده اند (فرار مغز ها یا مهاجرت مغز ها یا هر اسم دیگر)، تایید می کنند که تا وقتی در ایران بودند، ورزش را آنچنان جدی نمی گرفتند تا در خارج از کشور. به نظر می آید علت، جو موجود در مردم اروپا و آمریکا است که غالبا ورزش را یک جزو اساسی زندگی می دانند. اروپایی ها شاید از این نظر نسبت به آمریکایی ها وضع بهتری داشته باشند؛ اما وضع هر دو از ایران بهتر است.

خیلی وقت ها افرادی که می خواهند شروع به ورزش کنند، آنقدر در ابتدای کار به خودشان فشار می آورند و برنامه سنگینی را برای خودشان می چینند که تنها بعد از چند روز که دیدند برنامه مزبور عملی نیست، ورزش را (دوباره) به کلی کنار می گذارند. در حالیکه باید توجه کرد بدنی که آمادگی ورزش را ندارد و هفته ها و بلکه سالها تحرک نداشته را باید فقط به تدریج با ورزش آشنا کرد. عجله نه تنها فایده ندارد، بلکه مضر است؛ چون هم ممکن است باعث آسیب به بدن بشود و هم شاید موجب حدف کلی ورزش از برنامه گردد. اگر بدنتان مدتی از ورزش دور بوده است - حتی چند هفته - لازم است بسیار با حوصله و به تدریج ورزش را در برنامه تان قرار دهید.

برای ورزش کردن، نیازی به برنامه های عجیب و غریب و خرید ابزار و ثبت نام در کلاس نیست. آنچه که مهم است و معمولا به سادگی فراموش می شود، همان "دغدغه" برای ورزش کردن است. سعی کنید آن را در خود ایجاد کنید، به گونه ای که هر روز ورزش در برنامه زندگی تان باشد.

توصیه من آن است که در ابتدای هر روز، قبل از صرف صبحانه، 10 الی 15 دقیقه را به ورزش اختصاص دهید. 4 تا 5 دقیقه اول را با حرکات کششی آغاز کنید که بدن خواب آلود و خشک تان را منعطف تر کند. 3 تا 5 دقیقه هم حرکات تند تر انجام دهید، در جا بدوید یا طناب بزنید. 3 الی 5 دقیقه آخر را هم باز حرکات کششی انجام دهید تا بدنتان با خستگی وارد فعالیت روزانه نشود. این همان برنامه ای است که اکثر شبکه های تلویزیونی که روز ها تمرین ورزشی می دهند، دنبال می کنند. بد نیست چند روزی با این شبکه ها تمرین کنید تا خودتان به حرکات مسلط شوید. ضمنا مشاهده خواهید کرد که ورزش کردن لزوما به هیچ ابزار خاصی نیاز ندارد.

البته نگاه دولت به ورزش همگانی و تلاش برای فراگیر کردن ورزش و ایجاد این نگاه به ورزش را نباید از نظر دور داشت. دولت به معنای حاکمیت که شامل قوه مجریه و قوه مقننه هم هست، و بقیه دستگاه ها از قبیل صدا و سیما، دانشگاه ها و مدارس، نقش بسیار مهم در ترویج فرهنگ ورزش کردن دارند. توسعه فضاهای ورزشی در زمان مدیریت آقای علی آبادی سرعت زیادی گرفت، اما متاسفانه مثل خیلی حوزه های دیگر، نگاه دولت به این مقوله هم بیشتر فیزیکی است تا فرهنگی. به همین دلیل هم هست که ورزشگاه زیاد درست می شود اما کمتر فرهنگ مردم را اصلاح می کنند. همانطور که گفتم، ورزش کردن قبل از ابزار و ورزشگاه، به اصلاح فرهنگ و دغدغه احتیاج دارد.

در این راستا، صحبت های دکتر احمدی نژاد در معارفه رییس سازمان تربیت بدنی را:
[...] بايد كاري كرد تا همه ايرانيان ورزش كنند و ورزش همگاني، قهرماني و حرفه اي و به خصوص ورزش پهلواني گسترده شود.
مثبت می دانم و امید وارم احمدی نژاد در این مورد موفق باشد. اما همچنان تاکید می کنم که نگاه فیزیکی باید با نگاه ریشه ای و فرهنگی همراه باشد.

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

از مدرک رحیمی بگذرید و خوش باشید

بعد از ماجرای آقای کردان، باز هم مدرک تحصیلی یکی از اعضای هیأت دولت (آقای رحیمی) مساله ساز شده است. من واقعا نمی دانم مدرک تحصیلی چه اهمیتی دارد؟ اصلا بیایید فرض کنیم ایشان دیپلم دارد. آیا اصولا برای تصدی پست معاونت اول رییس جمهور، شرط مدرک تحصیلی وجود دارد؟ خیر. یعنی آقای رئیس جمهور "قانونا" می تواند یک دیپلمه 18 ساله که تازه از دبیرستان (و نه حتی پیش دانشگاهی!) فارغ التحصیل شده را به سمت معاونت اولی منصوب کند. اما شاید بتوان گفت یک شرط ضمنی لازم برای پذیرنده سمت معاون اولی، "کفایت" است. توضیحا باید بگویم که برخی شرط ها آنقدر واضح است که نیازی به ذکر کردن در قانون ندارد. مثل اینکه معاون رئیس جمهور نباید "دیوانه" باشد؛ خب هیچ قانونی چنین چیزی را نمی گوید، چون پر واضح است که دیوانه نباید در راس امور قرار گیرد. کفایت نیز از همین دست است. در واقع شاید منتقدان رییس جمهور بیشتر از رعایت نشدن شروط ضمنی ناراحت هستند نه شروط قانونی. یکی دیگر از این شروط ضمنی، "صداقت" است. همانطور که گفتم اصلا مهم نیست که آقای رحیمی مدرک تحصیلی دارد یا نه، مهم این است که موضوع را صادقانه به مردم گفته یا اینکه خدای نکرده سعی در ایجاد مدارک جعلی و فریب مسؤولین و مردم را داشته است؟

خب! یک راه برای اینکه رییس جمهوری مانند احمدی نژاد را که افراد به نظر ناصادق و ناکارآمد را به پست های حساس می گمارد، آن است که قانون را به گونه ای تنظیم کنیم که دست او را ببندیم. اما معتقدم اگر قانون گزار بخواهد با این جزئیات، مسیر را برای یک رییس دولت مشخص کند، دیگر جایی برای فعالیت رییس دولت نمی ماند، ضمن اینکه تمام وقت مجلس باید برای تنظیم چنین قوانینی صرف شود. قانون گزار در این مورد اشتباه نکرده است که برای معاون اول رییس جمهور شرایطی را تعیین نکرده است؛ چون فکر می کرده کسی رییس جمهور می شود که خودش به این نکات به اندازه کافی توجه دارد! یعنی تصور می کرده رییس جمهور خودش می تواند تشخیص دهد چه فردی مناسب است و چه فردی نیست، مستقل از اینکه با قانون مطابق باشد یا نه.

نگاهی به وزرای انتخابی احمدی نژاد در دوره نهم و نیز در کابینه دهم و افراد مورد اعتماد او، و نیز طرز برخورد احمدی نژاد در این چهار سال با منتقدان عزل و نصب هایش، باید به همه مردم ایران و سیاسیون و منتقدان آموخته باشد که انتقاد از احمدی نژاد کارساز نیست و مصداق "عرض خود می بری و زحمت ما می داری" است. احمدی نژاد با این انتقاد ها از صحنه به در نمی رود و معتمدینش را عوض نمی کند. برخورد او با دستور رهبر انقلاب در مورد مشایی را همه دیدیم. چرا باید فکر کنیم ایشان برای احمد توکلی، حساب بیشتری از رهبر انقلاب باز می کند؟ وقتی هم که نظر احمدی نژاد از کسی برگردد، توصیه ها کارساز نیست. لطفا تصور هم نکنید که با تغییر قانون و غیره می توانید او را محدود کنید! مگر اینکه بخواهید برای رده هایی حتی مثل "ریاست دفتر" هم شرح شغل و شرط انتصاب بگذارید!! که نخواهید توانست. بهتر است احمدی نژاد را تحمل کنید.

درست کردن شرح شغل و شرط انتصاب برای فردی مثل رییس جمهور واجب تر است. اگر توانستید فیلتری درست کنید که هر کسی نتواند رییس جمهور شود، دیگر این دغدغه ها را هم نخواهید داشت. فعلا که این اتفاق نیفتاده است، پس خوش باشید...

تکرار عاشورا

سال 76 بود و ما مشغول امتحانات نهایی. دقیق یادم هست که رهبر انقلاب همان زمانها سخنرانی معروفشان در مورد "نقش خواص و عوام در حادثه عاشورا" را ایراد کرده بودند. ظاهرا ابتدا در جمع سپاهیان و بعد هم اشاره هایی در نماز جمعه.
من یک وقتی گفتم که جا دارد ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم کار کشور اسلامی به جایی رسید که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان و . . . در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشه همین پیغمبر را با آن وضع به خاک و خون بکشند؟
البته خط اصلی سخنرانی، بسیار شبیه به کتابی از استاد سید جعفر شهیدی است به نام "پس از پنجاه سال"، که کوششی است در بازخوانی واقعه عاشورا که "پنجاه سال" بعد از وفات پیغمبر اتفاق می افتد. این کتاب استاد شهیدی، که سال 59 نوشته شده است، شاید از پر فروشترین کتاب های تاریخ ایران باشد، که تا 10به حال به چاپ چهل ام هم رسیده است.

سخنرانی را آن موقع ها خیلی دوست داشتم. خیلی جالب بود. کتاب هم فوق العاده است و پیشنهاد می کنم حتما بخوانیدش.

اینکه چه شد که جامعه اسلامی آن زمان، به جایی رسید که امام حسین (ع)، فرزند پیغمبر را شهید می کند حتما جای بررسی دارد. (هیمنجا بد نیست بگویم که پر واضح است که شرافت امام حسین (ع) تنها به فرزند پیغمبر بودن نیست). اما همچنین نباید این مساله را از ذهن دور داشت که ممکن است در جامعه اسلامی، کار به جایی برسد که فردی مثل امام حسین (ع) باید قیام کند و تا جایی پیش برود که خونش هم ریخته شود، تا بلکه جامعه اصلاح شود. در واقع باید دو چیز را از هم تفکیک کنیم:
  • کشتن امام حسین (ع) امری مذموم است
  • کشته شدن امام حسین (ع)، امری پسندیده است
در بررسی واقعه عاشورا و عبرت های آن، باید دانست که ما می خواهیم کار به جایی نرسد که ما "قاتل" امام حسین باشیم، اما نباید از اینکه چون امام حسین (ع)، در راه اسلام و اصلاح جامعه اسلامی کشته بشویم، بترسیم. نکته اینجاست که خود امام حسین (ع) از کشته شدن در راه خدا راضی بود و ناراحت نبود. "کشته شدن در راه خدا" را "زیبا" می دید نه "زشت" و "مطلوب" خدا می دانست نه "مذموم". این، از تعابیر بلندی که امام در مورد قیامشان فرمودند و بالاتر اینکه خود رسول ا... (ص) فرمودند "ان ا... شاء ان یراک قتیلا" (خداوند دوست دارد تو را کشته ببیند)

عاشورا چه بود؟ اینکه "کار امت اسلامی به جایی رسید" که برای اصلاحش لازم باشد فردی "کشته شود". یعنی دو وجه دارد:
  1. انحراف در جامعه اسلامی
  2. قیام تا سر حد کشته شدن برای اصلاح آن
اگر از تکرار عاشورا هراسان هستیم، باید از اولین وجه آن نگران باشیم، یعنی نخواسته باشیم که انحراف در جامعه اسلامی زیاد شود. اگر بخواهیم دقیق صحبت کنیم، در واقع "عاشورا" نیست که نگران کننده است، بلکه "انحراف جامعه اسلامی" نگران کننده است. عاشورا برای شیعیان بسیار زیبا هم هست. زینب کبری (س) هم فرمود جز زیبایی چیزی ندیدم. اما این عمر سعد بود که از عاشورا هراسان بود، چون می دید دستش به خون بی گناهانی آلوده خواهد شد. ابن زیاد و یزید بودند که هراسان شدند از عاشورا و تبعات آن ... مساله بسیار ظریف است.

گاهی گفته می شود "ما نمی گذاریم عاشورا تکرار شود" یا اینکه می گویند "ما واقعه عاشورا را از نو می نویسیم". این را اغلب بعضی طرفداران حکومت جمهوری اسلامی هم می گویند. معنی این جمله ها چیست؟ اغلب منظورشان این نیست که نمی گذارند جامعه اسلامی به انحراف کشیده شود. بلکه منظورشان آن است که این بار نمی گذاریم کسی قیام کند، یا اینکه نمی گذاریم جناح باطل خون جناح حق را بریزد! برادران! مساله اینها نیست. نگذارید جامعه به انحراف کشیده شود، ولی اگر شد، برای اصلاح آن عاشورا اجتناب ناپذیر است. در این صورت سعی کنید در جناح باطل نباشید.

کاری که امام حسین (ع) در عاشورا و کربلا انجام داد، "ریختن" خون نبود، "ریخته شدن" خون بود، "کشتن" نبود، "کشته شدن" بود. در غیر اینصورت نباید با 72 نفر در مقابل 30 هزار نفر می جنگید. او رفت تا کشته شود. لذا اگر ما دنباله رو امام حسین (ع) هستیم، فاعدتا باید اسلام را با "ریخته شدن" خون حمایت کنیم نه با "ریختن" خون. تمام مشکلات ما از زمانی شروع شد که فکر کردیم اسلام را می شود با "زدن"، با "بستن"، با "زور" و نهایتا با "کشتن" می شود حفظ کرد. نفهمیدیم که اسلام با "دوستی"، "محبت"، "آزادی" و نهایتا با "کشته شدن" است که حفظ می شود.

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

پدر بزرگ و مولانا و سعدی

چند وقتی است که پدربزرگم دچار یک بیماری سخت شده است و روز به روز نحیف تر و رنجور تر می شود.در پس کهولت سن، اراده و عزمش هم سست شده است. فقط اندامش نیست که بی رمق است. می خواهد دارو بخورد، نمی تواند از پس سختی هایش برآید. می خواهد راه برود، اراده ای که پاهای بی رمق را تکان بدهد ندارد. غذا نمی خورد، نه اینکه نمی خواهد، نمی تواند که بخواهد. چه خوش فرمود در قرآن کریم که "و من نعمره ننکسه فی الخلق"، به هر کس عمر بدهیم، از خلقتش می کاهیم. مولوی هم در تفسیر این آیه گفته:

آن رخی که تاب او بد ماه‌وار
شد به پیری هم‌چو پشت سوسمار
وان سر و فرق گش شعشع شده
وقت پیری ناخوش و اصلع شده
وان قد صف در نازان چون سنان
گشته در پیری دو تا هم‌چون کمان
رنگ لاله گشته رنگ زعفران
زور شیرش گشته چون زهره‌ی زنان
آنک مردی در بغل کردی به فن
می‌بگیرندش بغل وقت شدن
این خود آثار غم و پژمردگیست
هر یکی زینها رسول مردگیست

به گونه ای که همه در فامیل فکر می کنند به زودی رفتنی است. وقتی او را می بینی، فکر می کنی با چه سرعتی دارد به مرگ نزدیک می شود؛ اما نمی دانم چرا در مورد خودم غفلت دارم؟ مگر نه این است که من هم با همان سرعتی به مرگ نزدیک می شوم که او می شود؟ حال آنکه بار خود را نبسته ام، و آماده مرگ نیستم... اصلا چه تضمینی هست که او زودتر از من برود؟ چه زیبا می گوید سعدی در گلستان (باب اخلاق پارسایان)

شخصى همه شب بر سر بيمار گريست
چون روز آمد بمرد و بيمار بزيست
اى بسا اسب تيزرو كه بماند
خرك لنگ، جان به منزل برد
بس كه در خاك تندرستان را
دفن كرديم و زخم خورده نمرد

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

داوری، روشی بهتر از دادگاه

دادگاه، تنها مرجع حل و فصل اختلافات حقوقی نیست. "داوری" یک روش جایگزین است که افراد بدون مراجعه به دادگاه، با انتخاب یک داور مرضی الطرفین، اختلافات حقوقی شان را حل و فصل می کنند. در واقع داور لزوما قانون را اجرا نمی کند، بلکه یک راه حل میانه برای تراضی طرفین پیدا می کند. این روش معمولا در قرارداد های تجاری بین شرکت ها به عنوان راه حل فصل اختلافات مطرح می شود، اما در سایر حوزه ها مثل مسایل خانوادگی و جزایی نیز کاربرد دارد. جالب است که قرآن کریم نیز برای حل اختلافات زن و شوهر این روش را پیشنهاد کرده است.

بخش هایی از این مقاله را که به نظرم جالب تر بود، در اینجا می آورم:

داوري ويژگي هايي دارد که در دادگاه هاي دادگستري وجود ندارد. در داوري طرفين خودشان داور را انتخاب مي کنند يا از شخصي ثالث مي خواهند او داور را انتخاب کند؛ به حکم عقل طرفين کسي را انتخاب مي کنند که در موضوع اختلاف آگاهي زيادي دارد و اصطلاحاً «متخصص» و فردي درستکار و خوشنام باشد. در داوري تشريفات زائد رسيدگي حذف شده است. پس از اينکه خواهان دادخواست بدهد و داور مشخص شود و سمت داوري را بپذيرد، دادخواست خواهان به خوانده ابلاغ مي شود. خواهان و خواننده اگر به جهتي عقيده داشته باشند که داور بي طرف نيست و با طرف مقابل نسبت خويشاوندي دارد يا در موضوع شخصاً ذي نفع است، مي توانند او را رد کنند که اصطلاحاً «جرح داور» ناميده مي شود. پس از تبادل لوايح بين طرفين و عدم اعتراض به صلاحيت داور جلسه استماع اظهارات شفاهي طرفين برگزار مي شود که طرفين مي توانند اگر ضرورتي ندانستند از برگزاري جلسه استماع صرف نظر کنند. براي انجام دادن داوري طرفين مي توانند زمان مشخصي تعيين کنند و اگر طرفين سکوت کنند داور موظف است ظرف سه ماه از تاريخ پذيرش سمت داوري حکم خودش را صادر کند. در صورتي که در دادگاه هاي دادگستري اگر سه ماه بعد اولين جلسه رسيدگي تعيين شود بايد خوشحال باشيد،

ديديد که در داوري هم داور تخصص در موضوع اختلاف دارد و هم با نظر طرفين انتخاب مي شود. داشتن تخصص داور در موضوعات پيچيده طرفين را از استخدام کارشناس و تحمل هزينه کارشناسي و صبر کردن براي انجام آن بي نياز مي کند. به علاوه در هيچ دادگاهي در جهان طرفين اختلاف نمي توانند خودشان قاضي را انتخاب کنند. از سوي ديگر چون پرونده هاي زيادي به داور در مقايسه با قاضي ارجاع نشده است با سرعت بيشتري مي تواند رسيدگي کند. پيشتر اشاره کرديم که داور براي رسيدگي به اختلاف و صدور حکم وقت محدودي دارد برخلاف قاضي که با هيچ محدوديتي براي رسيدگي از نظر زمان مواجه نيست. داور خارج از زمان مشخص شده نمي تواند حکم صادر کند و سمتش از بين مي رود يعني ديگر حق صدور حکم را ندارد.

اگرچه کار قاضي و داور بسيار به هم شبيه است با اين تفاوت که داور قاضي اختصاصي منتخب طرفين است اما نکته يي ظريف در تفاوت کارکرد اين دو وجود دارد؛ کار قاضي دادگستري اجراي قانون است اما کار داور فصل خصومت بين طرفين است. براي قاضي قانون موضوعيت دارد و از آن نمي تواند تخطي کند اما وظيفه داور حل و فصل اختلاف بين طرفين است و تعهدي به قانون ملي کشوري به خصوص ندارد و قانون طريقي است براي حل و فصل اختلاف. اشاره يي کوچک به اين نکته هم بکنيم که طرفين هر قراردادي مخصوصاً هنگامي که عنصري خارجي در آن به وجود آيد، مي توانند قانون حاکم بر اختلاف را خودشان تعيين کنند اما دادگاه هاي دادگستري اصولاً فقط قوانين مقردادگاه را اجرا مي کنند مخصوصاً در آيين دادرسي مدني و به ندرت قانون ماهوي کشوري خارجي را به شرط برخورد نکردن با نظم عمومي و اخلاق حسنه اعمال مي کنند. حسن ديگر داوري اين است که يک درجه يي است و طرفين مي پذيرند که حکم داور «قطعي و نهايي» است؛ برخلاف حکم قاضي دادگستري که دو درجه يي يا بيشتر است و طرق عادي و غيرعادي شکايت از آرا دارد. يک درجه يي بودن رسيدگي سرعت آن را افزايش مي دهد و تکليف طرفين در کوتاه ترين زمان ممکن معلوم مي شود. اين ويژگي ممکن است به نظر عده يي حسن نيايد که خطرناک باشد، و از اشتباه داور نگران باشند اما به ياد داشته باشيد که داور متخصص در موضوع است و تجربه زيادي دارد و حجم کارش در مقايسه با قاضي بسيار کمتر است پس امکان اشتباه در کار داور بسيار کمتر از قاضي است. حسن ديگر داوري محرمانه بودن آن است چون برخلاف رسيدگي دادگاه ها که علني است رسيدگي در داوري علني نيست. [...] حتي داور حق ندارد اطلاعاتي که از طرفين تحصيل مي کند پس از ختم رسيدگي افشا کند. [...] هزينه هاي رسيدگي در داوري نسبت به هزينه هاي رسيدگي در دادگاه کمتر است. در داوري برخلاف دادگاه هاي دادگستري فضايي دوستانه وجود دارد و بين طرفين بگومگو، کينه جويي و تلافي در کار نيست و اين به طرفين اجازه مي دهد بعد از حل و فصل اختلاف باز هم به فعاليت هاي قبلي خودشان ادامه بدهند بدون آنکه دوستي و وفاق طرفين زائل يا مخدوش شود. اين را هم اضافه کنم در تجارت بين المللي طرفين يا يکي از آنها حاضر نيستند به صلاحيت دادگاه هاي داخلي طرف معامله خويش رضايت بدهند چون به نظر اين دسته از تجار ملاحظات گوناگون ممکن است سبب شود حکم قاضي با بي طرفي صادر نشود و قاضي از هموطن خودش جانبداري کند يا اينکه قانون طرف مقابل چندان منصفانه نباشد يا راه حل مناسبي نداشته باشد. اين علت سبب رواج داوري در فصل خصومت در اختلافات تجاري بين المللي است.

اشخاص حقيقي يا حقوقي اعم از اينکه عضو اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران باشند يا نباشند، مي توانند در قراردادها يا معاملات خود توافق کنند اختلافات بازرگاني داخلي يا خارجي موجود يا آتي خود را از طريق داوري و توسط مرکز داوري اتاق ايران حل و فصل کنند يا اينکه پس از بروز اختلاف حل و فصل آن را با توافق به مرکز داوري محول کنند. چنانچه قصد داشته باشيد حل و فصل اختلاف به مرکز داوري اتاق ايران ارجاع شود، کافي است شرط ذيل را در قرارداد درج کنيد؛ کليه اختلافات و دعاوي ناشي از اين قرارداد يا راجع به آن از جمله انعقاد، اعتبار، فسخ، نقض، تفسير يا اجراي آن به مرکز داوري اتاق ايران ارجاع مي شود که مطابق با قانون اساسنامه و آيين دادرسي آن مرکز با راي يک يا سه داور به صورت قطعي و لازم الاجرا حل و فصل شود. داوران علاوه بر مقررات حاکم، عرف تجاري ذي ربط را نيز مراعات خواهند کرد. شرط داوري حاضر، موافقتنامه يي مستقل از قرارداد اصلي تلقي مي شود و در هر حال لازم الاجراست.

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

نزول دوباره شاخص های کسب و کار در ایران

به گزارش اعتماد، رتبه ایران در وضعیت کسب و کار در دنیا، باز هم بدتر شد و از 113 در سال 2009، برای سال 2010 رتبه 117 پیش بینی شده است. اما این شاخص چیست؟ شاخص فوق، برآیندی از بررسی وضعیت در 10 معیار مهم در زمینه کسب و کار اقتصادی به شرح زیر است:
  • شروع فعاليت اقتصادي
  • مدت زمان اخذ مجوز شروع به ساخت و ساز مکان فعاليت تجاري
  • وضعيت کارگران
  • اخذ ثبت اسناد
  • اخذ اعتبار
  • حمايت از سرمايه گذاري
  • پرداخت ماليات
  • فعاليت تجاري خارجي
  • نافذ بودن قراردادها
  • تعطيلي فعاليت اقتصادي
برای فعالان اقتصادی، بهتر نشدن این شاخص ها و حتی بدتر شدن آنها در طول این چهار سال و بلکه بگویم سال به سال، مشهود بوده و هست. در زیر مواردی را می آورم که خودم در این چند سال به آنها برخورده ام:
  • زمان شروع فعالیت اقتصادی به شدت افزایش یافته است. چند ماه پیش برای ثبت شرکت جدیدی به اداره ثبت شرکت ها مراجعه کردیم. تقریبا برای هر عنوانی که می خواهید در موضوع شرکت بگذارید، باید از یک اداره ای، مجوز بیاورید. چیزی که 7 سال پیش و حتی یک سال پیش به این سختی نبود. مثلا برای عنوان "فناوری اطلاعات"، باید به وزارت فناوری اطلاعات بروی و از آنها مجوز بگیری. برای عنوان "آموزش الکترونیکی" که ترجمه ای است برای eLearning، باید به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بروی! جالب آن است که وقتی برای مجوز اقدام می کنی هم، تنها یک سری کاغذ بازی است و اصولا کسی نمی آید بررسی کند که تو صلاحیت فعالیت در حوزه مربوطه را داری یا نه؟ صرفا یک سری اسناد و بعد هم از این اتاق به آن اتاق و نهایتا مجوز. تنها اتفاقی که افتاده آن است که زمان لازم برای ثبت یک شرکت از یک هفته به 2 ماه افزایش یافته. آن هم بدون دلیل خاص. یعنی اگر قبلا سوء استفاده هایی از این "سهولت" ثبت شرکت می شده، هنوز هم می شود که بشود! مشخصا افراد خوب (و ناواردی) خواسته اند جلوی سوء استفاده ها را بگیرند، اما نه از راه درست؛ و نهایتا فقط مسیر را پر پیچ و خم کرده اند...
  • عدم ثبات قوانین (بیمه)؛ دو سالی هست که شرکت ما از یک سری معافیت بیمه ای استفاده می کند. چند وقت پیش نامه عجیب و غریبی از تامین اجتماعی برایمان آمد و درخواست چند مجوز را داشت. وقتی به مسؤول مربوطه مراجعه کردم، گفت که بخشنامه جدیدی آمده است و معافیت های مذکور فقط مشمول کسانی خواهد شد که آن مجوز ها را داشته باشند. با ناامیدی پرسیدم این قانون جدید احتمالا عطف به ما سبق که نمی شود؟ و جواب متاسفانه همانی بود که حدس می زدم: چرا می شود!! اعتراض هم معلوم است که بی فایده است. و حالا ما هستیم و انواع و اقسام فرم هایی که باید برویم از سازمان های مختلف بگیریم و پر کنیم تا شاید بعد از 7 سال فعالیت، مجوز تاسیس و پروانه بهره برداری (!) بگیریم، و از آن به بعد امیدوار باشیم که می توانیم از معافیت های مذکور استفاده کنیم...
  • در سال 86 و در اوج تبلیغات دولت خدمتگزار در باره کاهش نرخ سود بانکی، به بانک صادرات مراجعه کردم تا مراحل اخذ وام را بپرسم. رئیس بانک بسیار قاطعانه گفت که هیچ وام 12 درصدی نخواهد داد. بلکه وام ها، با بهره 18 تا 20 درصدی هستند، تازه اگر مشمول اخد وام بشوید که برای خود مراحل مفصلی دارد. و در مقابل مقاومت من که طبق تبلیغات رئیس جمهور، خواستار وام 12 درصدی بودم، گفت برو و از همان رئیس جمهوری که می گویی نامه بیاور!!
رتبه کلی ایران از 108 در سال 2004 به 137 در سال 2009 رسیده است و به خوبی می توان عملکرد مشعشع دولت نهم را شاهد بود. البته اگر دوستان دولتی نگویند این آمار را وابستگان رژیم صهیونیستی با بررسی 4 شرکت و تنها در جهت سیاه نمایی دستاورد های دولت خدمتگزار ارائه کرده اند. (چیزی که جناب رئیس جمهور در جریان مناظره های تلویزیونی عنوان کرد)

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

احمدی نژاد آمار فعلی را ارائه کند

هم اینک که در آستانه کار دولت دهم هستیم، خوب است جناب احمدی نژاد، آمارهایی از وضعیت فعلی کشور ارائه کنند. مشکلی که در این چهار سال اخیر به کرات مشاهده می شد این بود که ایشان از رشد و جهش در حوزه های مختلف خبر می دادند؛ ولی برای آگاهان باور اینکه همه این رشد ها و جهش ها در همین مدت کوتاه رخ داده باشد، مقداری (در واقع خیلی) عجیب و سخت بود. اتفاقی که می افتاد، این بود که دوستان دولت نهم، متعهد به ارائه آمار رسمی نبودند، نه تنها آمار از سوی نهاد های بی طرف، بلکه حتی آمار هایی از نهاد های تحت نظر خودشان مثل بانک مرکزی و مرکز آمار هم ارائه نمی شد.

وقتی کلی گویی می شود، همه می توانند دستاورد های بزرگی را برای خود فرض کنند؛ اما وقتی کار به ارائه عدد و رقم و محاسبه می رسد، کار مشکل می شود. البته توقع نداریم که در هر سخنرانی رسمی، افراد تمام سخنانشان با ارائه آمار رسمی باشد. اما انتظار این است که حداقل اگر ادعایی صورت می گیرد، بازوهای رسانه ای مقامات، روابط عمومی ها و دیگر افراد مرتبط، آمار ها را ارائه کنند تا خدای نکرده اینطور نشود که با گذشت زمان، این حس در مردم پدید آید که مسؤولان دروغ می گویند و ساده ترین کار را که همانا ارائه آمارهای غیر واقعی است، بلد هستند.

پس نتیجه اولی که می گیریم این است که "مسؤولان باید آمار ارائه کنند، و از کلی گویی بپرهیزند."

نکته دیگر آن است که گاهی آمار هم ارائه می شود، مثل سخنرانی زیر که در 22 بهمن 1387 توسط رئیس جمهور ایراد شده (منبع: سایت ریاست جمهوری)، اما منبع آمار مشخص نیست:
در مسكن رشد حركت شتابان است. در سال 80 تا 83، دو ميليون مسكن در شهرها ساخته شد، در سال 84 تا 87 دو ميليون و نهصد هزار [...] در بخش كشاورزي مجموعه توليد كشور در سال 86، صد ويك ميليون تن. تعداد سدهاي بزرگ كشور در سال 83، 173 سد و در سال 87، 211 سد و بيش از 170 سد در دست احداث و مطالعه است . ظرفيت نيروگاه هاي برق نصب شده در كشور سال 83، 37 هزار مگاوات و سال 87، 54 هزار مگاوات . در بخش نفت و گاز فقط دو شاخص را مي گويم ظرفيت توليد پتروشيمي كشور سال 83، 19 ميليون تن و امروز بيش از 45 ميليون تن است. ميزان سرمايه گذاري در بخش نفت عليرغم فشارهاي دشمن در طول سه سال 80 تا 83 ، 27 ميليارد دلار و 84 تا 87 كه دشمن اصرار داشت مانع از بهره برداري از پروژه هاي نفت شود 48 ميليارد دلار سرمايه گذاري شد. رشد اقتصادي كشور در اواخر برنامه سوم يعني سه سال آخر برنامه سوم 5/5 درصد و سه سال برنامه چهارم 5/6 درصد يعني هر چقدر فشارها بر ملت ايران بيشتر است سرعت حركت بيشتر است.
ارائه آمار بدون منبع هنوز هم کافی نیست، چون کم نیستند مدعیانی که تنها به صرف داشتن "اعتماد به نفس بالا"، دست به ادعاهای دروغین می زنند. لذا برای آنکه مسؤولان زیر سوال نروند، باید "آمار ها با ذکر منبع عنوان شوند".

اما تازه مشکل دیگری پیش می آید و آن این است که عده ای کارشناس (مغرض یا دلسوز)، آمار های درخشان را زیر سوال می برند و قبول نمی کنند. آنها آمارهای دیگری را بیان می کنند. ساده ترین دلیل تفاوت در آمار، تفاوت در معیار های سنجش آمار است. بانک مرکزی ممکن است با معیارهایی متفاوت از معیار های کارشناسان اقتصادی، نرخ تورم را محاسبه کند. ممکن است دولت، میزان سرمایه گزاری های نفتی را با احتساب "رقم توافقنامه ها" عنوان کرده باشد و کارشناسان، تنها "ارقام قطعی" را ملاک بدانند. برای اینکه این سوء تفاهم هم پیش نیاید، در دنیا اینگونه بررسی ها را به دست نهاد های مستقل می سپارند و آنها هم ملاکات را به دقت بیان می کنند. مثل گزارش هایی که نیوزویک اقتصادی یا فایننشال تایمز از نرخ تورم در دولت ها یا نرخ سرمایه گزاری ها ارائه می کنند. در غیر این صورت، ممکن است این اتهام متوجه دولت باشد که برای جلب نظر مردم، "عدد سازی" کرده است.

با شناختی که از دولت نهم داریم، و اینکه بسیار علاقه دارند که تولید آمار در دستان با کفایت خودشان باشد، انتظار اینکه نهاد های بی طرف ثالثی را به عنوان مرجع تولید آمار بپذیرند، دور از ذهن است. اما حداقل توقع آن است که چند مطلب را روشن کنند:
  1. معیار های سنجش هر یک از اعداد و ارقام مهم اقتصادی را بیان کنند.
  2. در ابتدای کار دولت دهم بفرمایند که وضعیت هر یک از ارقام فوق (حتی با ملاک های خودشان) چقدر است.
سپس بر عهده کارشناسان، نهاد های نظارتی دولتی و نهاد های بی طرف غیر دولتی است که در طول زمان، بر نحوه محاسبه ارقام مزبور نظارت کنند تا خدای ناکرده، اطلاعات نادرستی به مردم داده نشود.

بسیار ضروری است که احمدی نژاد وضعیت فعلی در مورد پارامتر های زیر را بیان کند،
  • نرخ بیکاری
  • نرخ رشد اقتصادی
  • خط فقر
  • میزان سرمایه گذاری داخلی و خارجی
  • درصد پیشرفت تمامی پروژه های در حال کار خصوصا پروژه های پارس جنوبی
  • نرخ تورم
در این صورت، اگر اعداد "قابل قبولی" را بیان نماید، بعدا به سختی خواهد توانست عملکرد درخشانی برای دولت دهم بتراشد، و اگر ارقام پایینی را ارائه کند، عملکرد دولت نهم را زیر سوال برده است...

البته آقای احمدی نژاد هم علی القاعده باید از این پیشنهاد استقبال کنند، چون این کار صرفا برای جلوگیری از ایراد اتهامات بی پایه و اساس و سیاه نمایی اقدامات دولت توسط مخالفان انجام خواهد شد؛ مگر آنکه ایشان نخواهند جلوی سیاه نمایی ها گرفته شود...

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

لزوم ثبات قانون، و برنامه ریزی در اجرا

چند وقت پیش داشتم رادیو مجلس گوش می کردم. نمایندگان داشتند در مورد تغییر قانونی بحث می کردند که تنها دو ماه پیش توسط خودشان وضع شده بود! یکی از مخالفان تغییر قانون می گفت حتی اگر قانون را اشتباه وضع کرده ایم، برای مصحلت بالاتری که آن، ثبات قانون است، بهتر است فعلا به آن دست نزنیم. حرف درستی است. و حتی فکر کنم که نماینده ای هم پیشنهاد داد که مجلس قانونی را وضع کند که به موجب آن، نشود تا مدتی (حدودا 6 ماه) از زمان تصویب قانونی، آن را تغییر داد. (این زمان در برخی ممالک پیشرفته تا 10 سال هم هست!) جالب است که این پیشنهاد اخیر هم رای نیاورد و استدلال این بود که اگر قانونی غلط است، باید آن را اصلاح کرد، چه قانون 30 سال پیش باشد و چه قانونی که تازه تصویب شده است! استدلال به ظاهر زیباست، اما در عمل، باعث عدم اطمینان برنامه ریزان، فعالان اقتصادی، سرمایه گزاران و عموم مردم می شود.

متاسفانه نه تنها برای قوانین، ثبات وجود ندارد؛ برای تصویب و اجرای آنها هم برنامه ریزی قبلی، با سعه زمانی، صورت نمی گیرد. در بسیاری از ممالک (پیشرفته تر) دنیا، قبل از اینکه قانونی تصویب شود، مدت ها در رسانه های گروهی در مورد آن بحث می شود و آگاهی عمومی نسبت به قانون، علت تغییر آن و تبعات قانون جدید ایجاد می شود. در مرحله اجرا نیز، اینگونه نیست که مردم بخوابند و صبح که از خواب بیدار شدند، متوجه شوند که قانون جدیدی عملیاتی شده است! (چیزی که در چند سال اخیر خصوصا توسط دولت خدمتگزار باب شده است، از عدم تغییر ساعت رسمی کشور گرفته تا تغییر تعرفه موبایل و میوه و تعطیلی های ناگهانی و غیره) بلکه معمولا زمان نسبتا دوری را به عنوان زمان رسمی اجرای قانون جدید مشخص می کنند و همه می دانند که مثلا از شش ماه دیگر، فلان قانون جایگزین قانون فعلی خواهد شد.

تصور کنید فردی بر اساس قانون مصوب مجلس، اقدام به سرمایه گزاری در منطقه ای بکند و پس از اخذ وام و خرید زمین و تجهیزات و غیره، ناگهان متوجه شود که معافیت مالیاتی آن منطقه لغو شده است! یا شرکتی که در مناقصه ای برنده شده و پس از شش ماه از عقد قرارداد، تعرفه فلان تجهیز از 5 درصد به 60 درصد برسد!

مجلس شورای اسلامی باید به صورت جدی به این دو آفت بزرگ بپردازد و کشور را به سمت ثبات قوانین، و برنامه ریزی برای اجرای قوانین پیش ببرد. مردم خیلی به غافلگیری علاقه ندارند و ترجیح می دهند حس تعلیق را در سینما تجربه کنند تا در زندگی روزمره

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

آقای جنتی! به آن راننده تاکسی چه خواهید گفت؟

وي افزود: چند روز پيش يكي از دوستان مي‌گفت در زمان انتخابات در تاكسي از راننده پرسيدم به چه كسي رأي مي‌دهي؟ او گفت: نمي‌دانم اما مادرم كه چند سال پيش فوت كرده ديشب به خوابم آمده و گفت به احمدي‌نژاد رأي بده، كه از اين نمونه‌ها بسيار است.
خب، این یک "معرفت شناسی" را از آقای جنتی نشان می دهد که در واقع ایشان معتقد است با خواب هم می شود به شناخت وظیفه رسید.
  • حالا اصلا معرفت شناسی یعنی چی؟
هر یک از انسان ها اصول و مبانی خاص خود را برای درک شرایط و تفسیر موقعیت ها دارد. در اصطلاح، به این اصول، مبانی معرفت شناختی می گویند؛ چنین مبانیی معمولا به راحتی قابل نقد نیست؛ چرا که در عمیقترین و ابتدایی ترین سطوح فکری هر فردی هست و افراد معمولا روی این مبانی، نقد نمی پذیرند. به عنوان مثال، یک نفر هست که هر چه پدرش/رهبرش/دوستش/نامزدش بگوید برایش مبنا است؛ دیگری هرچه که "قلبا" احساس کند (حالا این قلبا چی هست، باز با تعریف خاص آن فرد). یکی هست که با تفکر به نتیجه می رسد، دیگری حتی با خواب به یک نتیجه خاص می رسد. یکی مبنای خاصی ندارد و هر چه که همه بگویند را درست می داند و غیره.

خیلی وقت ها نمی شود به راحتی، مبانی معرفت شناختی افراد را به زیر سوال برد؛ همانطور که گفتم افراد اغلب روی این جور چیزها متعصبند. به همین دلیل هم هست که می بینیم افراد معمولا در بحث و مناظره ها، متقاعد نمی شوند. شما هر چقدر هم زور داری می زنی، و او هم به همین ترتیب، اما بعد از صحبت، نهایتا هر یک هنوز بر عقیده خودتان هستید. نهایت تاثیری که این بحث کردن ها دارد، آن است که شما می فهمی همه مثل خودت فکر نمی کنند و طف مقابلت هم همین را درک می کند. ممکن است "جزئیاتی" از طرز تفکر طرف مقابل را جذب کنی و مدل فکریت را کمی تکامل ببخشی، اما معمولا مدل فکری طی سالیان درست می شود و با یک جلسه و دو جلسه صحبت، تفاوت اساسی و ماهوی نخواهد کرد. [برای همین هم هست که پذیرش اعترافات برای عده زیادی از مردم سخت است، چون می دانند عقاید افراد به این سرعت، به این اندازه متحول نمی شود؛ بگذریم]
  • بر همین مبنا، من نمی خواهم ایراد معرفت شناختی به آقای جنتی بگیرم، که چرا شما خواب دیدن را ملاک رسیدن به قطع می دانید؟ گرچه این ایراد وارد هست، اما ایشان باید این نکته را سال ها پیش، در جوانی، وقتی درس های اسلامی را می خواندند فرا می گرفتند. در بخشی از علم اصول فقه - که به مبانی استنباط عقلایی و فقهی- می پردازد، این چیزها کاملا بحث شده است و آقای جنتی حتما از آن ها اطلاع دارند؛ اما شاید برایشان درونی نشده است.
  • اما انتقادی که می شود به افراد وارد کرد آن است که چرا یک حرفی می زنند که با مبانی خودشان در تناقض باشد؟
اصل این انتقاد به راحتی قابل پذیرش است؛ چون اگر انتظار نداشته باشیم افراد "مبانی فکری ما" را بپذیرند، حداقل انتظار داریم که بر "مبانی فکری خود"، ثابت قدم باشند، نه اینکه در آنجا هم سلیقه ای عمل کنند و یک بار بپذیرند و بار دیگر نه. (حداقل اگر هم اینطور است، این "دلبخواه" بودن را هم به مبانی فکریشان اضافه کنند و با جرأت آن را اعلام کنند). قرآن کریم هم چنین احتجاجی را به کار می گیرد و می فرماید: "چرا چیزی را می گویید که خود به آن عمل نمی کنید؟" (لم تقولون ما لا تفعلون)
  • بر همین مبنا، شاید بشود به آقای جنتی گفت، شما که خواب دیدن را از مبانی معرفت شناسی می دانید، و آن را در منبری عمومی مثل نماز جمعه ترویج هم می کنید، چرا نمی پذیرید که عده ای ممکن است مثل خود شما، بر مبنای "خواب دیدن"، به این نتیجه رسیده باشند که "در انتخابات تقلب شده است"؟
اصلا شما فرض کنید آن راننده تاکسی، 4 سال بعد بیاید و بگوید مادرم را در خواب دیده ام که گفته "برو و به تقلب در انتخابات، اعتراض کن". آقای جنتی! شما به آن راننده تاکسی چه خواهید گفت؟