۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

هاله های تقدس، کلفت اما نازک

محمد نوری زاد را از سالهای 76 و 77 که مقالاتش را در روزنامه کیهان دنبال می کردم می شناسم. قلم شیوایی داشت و با اینکه مخالف اصلاحات بود، بر خلاف دیگر نویسنده های کیهانی، رگه هایی از انصاف هم در سخنانش بود. بعدها چند باری هم در تلویزیون دیده شد و سریالی هم ساخت و غیره.

در ماجراهای اخیر، به صورت اتفاقی وبلاگش را دیدم و آن را دنبال می کنم. او خیلی خوب توانسته تعصبات جناحی را کناری بگذارد و منصفانه بنویسد. خودش هم اشاره کرده که خیلی زیر فشار همفکران قدیمی است.

در این پستش، به نکته خیلی خوبی اشاره کرده است:
شما درهر مقام و موقعیتی می توانی به رییس جمهور آمریکا ناسزا بگویی و مواخذه هم نشوی. اگر چه بلحاظ اخلاقی، گوینده ناسزا، از بلندای انسانی خود سقوط می کند اما بلحاظ حقوقی، گوینده ناسزا مجرم تلقی نمی شود.
متاسفانه یک مشکل به نظر من عمده در کشور ما همین است که دور افراد، یک هاله تقدس کشیده ایم که از بتون هم محکمتر است تا آنجا که هر گونه انتقاد از آن فرد، به مخالفت با نظام اسلامی و بعد هم اسلام تعبیر می شود. اما این هاله تقدس از طرفی حتی از تار عنکبوت هم سست تر است چون ظاهرا با کوچکترین انتقادی، عده ای نگران پاره شدنش می شوند!

نباید اینگونه باشد. همانطور که قبلا هم گفتم، باید بین خود افراد و رفتارشان تفکیک قایل شد و اگر این کار را بکنیم، دیگر انتقاد از افراد که معمولا ناظر به عملکرد آنها می باشد، حتی اگر تقدسی هم برای "مقامشان" فرض شود، مانع تقدس آن "مقام" نخواهد بود. دو نکته در اینجا ضروری است:
  1. باید همواره به مقامات کشور یادآوری نمود و باید به این باور برسند که یا نباید خود را در معرض مسوولیت های عمومی کشور قرار بدهند، و مثلا بروند به گوشه ای و به مطالعه یا کسب و کارشان بپردازند، و یا اگر آمدند و مقام و مسوولیت رسمی با حوزه تاثیر گذاری وسیع را پذیرفتند، "انتقاد" از لوازم و اجزاء جدانشدنی این مناصب است.
  2. حتی اگر توهینی به یکی از مقامات کشور شد، دستگاه های قضایی باید بین توهین به "شخصیت حقیقی" آن فرد و "شخصیت حقوقی" او تفاوت قایل شوند. یعنی اگر کسی، فارغ از مسوولیت های فردی، به او توهین کرد و مثلا او را دزد یا زناکار خواند، کاملا قابل پیگیری است؛ آنهم پیگیری مثل موارد مشابه برای مردم عادی؛ اما اگر کارآمدی او را برای منصبی که در آن هست زیر سوال برد، اصولا دستگاه قضایی نباید وارد چنین بحث هایی بشود چون باید همه بپذیریم که "انتقاد" جزء جدانشدنی این مناصب و مقام ها است.
ائمه معصومین (ع) حتی در مورد انتقاد از خودشان نیز عکس العمل نشان نمی دادند. بارها نقل شده که افرادی نزد امام محمد باقر (ع) می رسیدند یا امام حسن مجتبی (ع) و به ایشان ناسزا می گفتند. در مورد امیرالمومنین نقل شده است که در هنگام خلافت و قدرت ظاهری که داشتند، در هنگام خطابه در مجلس، فردی وارد شد و دشنام داد. اصحاب ایشان معمولا از کوره در می رفتند و می خواستند حرکتی انجام بدهند و فرد را با قوه قهریه ادب کنند، اما حضرات آنها را منع می کردند و سپس با روی خوش از ناسزادهنده پذیرایی و استقبال می کردند. تا جایی که اغلب موارد، فرد پشیمان شده و با حضرت دوست می شد. از نقطه نظر مهارت های اجتماعی هم که نگاه بکنی، راه و روش دفع انتقاد و ایجاد علاقه و شناخت، زور و عصبانیت نیست، بلکه احترام و محبت است.

رفتاری که ائمه (ع) با ملحدان و کافران و زندیق ها که اساسا خدا را قبول نداشتند، با رفتاری که ما نسبت به مخالفان فلان حکم اسلامی یا ولایت فقیه داریم، زمین تا آسمان فرق دارد. هر چه آن بزرگواران با احترام و منطق، با مخالفانشان بحث و مناظره می کردند، در عوض، منطق ما آن است که افراد را به جرم مخالفت فکری، به زندان بیاندازیم و بعد هم ... آن ماجراها در زندان...

بله، ممکن است بگویید حضرت علی (ع) هم با معاویه و خوارج، وارد جنگ شد! درست است؛ اما دقت کنید که چقدر در ابتدا با آنها بحث کرد، دلیل و منطق آورد، ابن عباس را فرستاد، نامه نگاری کرد. دست آخر هم تا دشمنان، جنگ را آغاز نکردند، حضرت هیچ گونه حرکتی نکرد. حتی اصحاب گفتند می دانیم که خوارج دارند برای جنگ آماده می شوند؛ حضرت فرمودند تا وقتی دست به شمشیر نبرده باشند، آزادند در جامعه زندگیشان را بکنند.

واقعا تفاوت عملکرد ما مدعیان پیروی از معصومین با آنها تا کجاست؟ ای کاش حداقل ادعای پیروی نمی کردیم که آبروی آنها نرود. نقل است که معصوم (ع) به شیعیان خود فرمود "مایه زینت و آبروی ما باشید، نه مایه ننگ و شماتت ما". (کونوا زینا لنا، لا شینا لنا)

و اینجاست که آدم متوجه می شود چرا ائمه (ع) در مقابل انواع نسبت ها به خدا، نگران پاره شدن هاله تقدس "خدا" نبودند! چون این تقدس، ساخته بشر نیست که با این چیز ها برود، و اگر با این انتقادها رفتنی است، همان بهتر، بگذار برود که سست است و خدایی نیست. اما اگر هاله ای بشر ساخته بود، باید هم نگران پاره شدنش باشند، چون سست و بی عنصر است. اما تاریخ نشان داده که همه این هاله های ساختگی، دیر یا زود پاره می شوند. این سنت خداست...

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

شایسته سالاری خانم مدعی وزارت

چگونه است که کسی در برنامه هایش برای وزارت آموزش و پرورش چنین جمله ای می آورد:
اصلاح نظام انتصابات به ويژه در حوزه مديريت آموزش و پرورش با تاکيد بر شايسته سالاري
و بعد، در قبال نسبت دادن فعالیت در ستاد مهندس موسوی، عنوان می کند:
كشاورز در پايان متذكر شد: طراحان شايعه فعاليت وي در ستاد انتخاباتي موسوي از اين طريق قصد دارند به دو هدف عدم راي اعتماد در مجلس و دولت و ديگري تخريب و حذف نيروهاي مومن و اصولگرا دست يابند
او اگر واقعا به "شایسته سالاری" اعتقاد داشت، نباید فعالیت در ستاد موسوی را یک نقطه ضعف می شمرد. باید می گفت: "من در ستاد موسوی نبوده ام، اما حتی اگر کسی هم در ستاد موسوی باشد و شایسته پست و منصبی باشد، به صرف چنین فعالیتی نباید از مقامی محروم گردد." و همچنین نباید نسبت عضویت در ستاد موسوی را در جهت "تخریب و حذف نیروهای مومن" تلقی می کرد.

خانم کشاورز! شما حتی اگر رئیس ستاد احمدی نژاد هم بوده باشی، ضعیف هستی. حتی اگر در ستاد موسوی هم ریاست داشتی، باز هم ضعیف هستی و به درد این منصب نمی خوری ...

نگفتن نخبگان

امروز داشتم به فرمایش یکی از مقامات عالیرتبه نظام فکر می کردم که چندی پیش در جمعی گفته بودند
امروز خواص جامعه بر سر کلاس آزمون هستند و بايد مراقب باشند. ایشان تأکيد کردند بايد نخبگان مراقب گفتن ها و نگفتن هاي خود باشند.
یاد صحنه ای از فیلم "از کرخه تا راین" حاتمی کیا افتادم که خبرنگاران برای مصاحبه با جانبازان شیمیایی به بیمارستان آمده اند. وقتی خبرنگار ها سراغ شخصیت اصلی فیلم (علی دهکردی) که روی تخت خوابیده می آیند تا نظر او را در مورد جنگ افزار های شیمیایی بپرسند، او تا می آید صحبت کند، شروع می کند به سرفه کردن. و سرفه دیگر امانش نمی دهد تا بتواند کلمه ای حرف بزند. در اینجا فیلمبردار خبری به خبرنگار می گوید : "اینکه حرف نمی زند"، و خبرنگار در جواب می گوید "از این بلندتر می خواهی صحبت کند؟"

به نظرم رسید نکند این نخبگانی که انتظار داریم "بگویند"، دارند با زبان سکوت حرف می زنند، منتها باید گوش شنوایی باشد و عبرت بگیرد. و مگر نگفته اند: "سکوت بلندترین فریادهاست"

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

تحلیلی بر سخنان مشایی در جمع یاران خورشید

سخنرانی اخیر آقای مشایی در جمع ستاد یاران خورشید واقعا خواندنی است. ایشان در تحلیلی که در رابطه با 12 سال اخیر ارائه می دهد، به قدرت رسیدن احمدی نژاد را حاصل این می داند که اصلاح طلبان حرف جدیدی برای مردم نداشتند و اصولگرایان نیز، و احمدی نژاد با بیان شعار های آبادگرانی، رای مردم را به خود جلب کرد. اما نکات دیگری هم در این سخنرانی هست که به آنها اشاره می کنم:
  • بیان و القای این نکته که رهبر انقلاب از پشتیبانی عمومی و مردمی برخوردار نیست، بلکه این آقای هاشمی است که چنین اقبالی دارد. آقای هاشمی قصد داشت از این عدم اقبال برای تغییر شیوه اداره کشور استفاده کند که موفق نشد.
آقاي هاشمي مايل بود از پشتيباني عمومي و مردمي براي فشار بر رهبري استفاده كند تا مشي رهبري در اداره امور كشور تغيير كرده و آنچه كه آنها مايل بودند، اتفاق بيفتد.
ایشان هوشمندانه سعی می کند اعتراضات را، اعتراض به رهبری قلمداد کند و این بار به جای آنکه احمدی نژاد را در مقابل هاشمی قرار دهد، آقای خامنه ای را در مقابل هاشمی قرار دهد و از رهبر به عنوان سپری برای احمدی نژاد استفاده کند.
البته ایشان توضیح نمی دهد که چرا آقای هاشمی موفق نشد، اما این سوال هم باقی می ماند که اگر واقعا خواست عمومی، شیوه دیگری را برای اداره کشور بپسندد، آیا نباید مشی اداره کشور عوض شود؟ اگر رهبر انقلاب - به درستی - اعلام می کند که "جمهوریت" نظام، عین "اسلامیت" نظام است، چرا نباید مشی اداره کشور بر اساس خواست مردم عوض شود؟
  • برای من واقعا جالب است بدانم منبع و منشأ این ادعا چیست؟ :
ایران هم اکنون در زمره 10 کشور اول دنیا است.
آیا مطالعه ای در این زمینه صورت گرفته و کشور ها رتبه بندی شده اند؟ در این صورت، ملاک های رده بندی چه بوده است؟ روش بررسی و امتیاز دهی چه بوده؟ اسامی و امتیاز 9 کشور دیگر برتر دنیا چیست؟ نه اینکه خدای نکرده بخواهم دستاوردهای دولت نهم را زیر سوال ببرم، بلکه در جهت بهبود رتبه بین المللی، حتما باید آحاد مردم، تصمیم گیران و فعالان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، ملاک های مزبور را به صورت دقیق بدانند تا همه نیروها را در آن راستا بسیج کنند! اگر هم خدای نکرده این ادعا بدون تحقیق میدانی و بدون ملاک مشخص است، و فقط بر اساس ادعا است، خیلی خطرناک است! چون ممکن است اصلاح طلبان هم ادعا کنند ایران قبل از دولت نهم، جزو 5 کشور برتر دنیا بوده و در این دولت، 5 رتبه سقوط هم داشته است!
  • شما هم در این دو جمله تناقض می بینید؟:
جمله اول:
رییس دفتر رییس جمهور خطاب به اعضای ستاد یاران خورشید گفت: ... این در حالی است که همه نظر سنجی ها، حاکی از آن بود که احمدی نژاد شاگرد اول است و شاگرد دوم هم ندارد ... تمام نظر سنجی های بین المللی هم حکایت از پیروزی قاطع احمدی نژاد دارد پیروزی بدون رقیب
و فرمایش دوم:
مشایی ادامه داد: این حق یک کاندیدا است که تبلیغ کند اما اینکه می گویند پیروزی قطعی است، چگونه به این نکته رسیده اند؟ چگونه به این قطعیت حرف می زنند؟ معنایش این است که فرآیند، فرآیند درستی نیست ...
  • نکته جالب؛ دروغ بزرگ، زیر سوال بردن آمار های دولت است:
به قول گوبلز، دروغ بزرگ قابل باور است. دروغ بزرگ همین بود که حرف ها و عملکرد های دولت، آمار و ارقام زیر سوال برود.
  • در کنار ادعای سازمان یافته بودن وقایع پس از انتخابات، ایشان اعتراضات را به "رهبری" و نه "نتیجه انتخابات" که همان احمدی نژاد است، بر می گرداند:
اینکه شکست خوردگان در انتخابات، عده ای را بسیج کرده و به خیابان ها بفرستند و به ارکان نظام مانند رهبری توهین کنند، کار درستی نیست؛ چرا که رهبری در نظام ما مقدس است. فرِایند روزهای قبل از انتخابات و نیز تحولات پس از آن، از یک هماهنگی وسیع و یک طراحی گسترده و مشارکت تعداد قابل ملاحظه ای از نخبگان سیاسی و مذهبی که مبنا را برای رفراندوم در ایران گذاشته بودند حکایت می کند.
سوال این است که حتی اگر بپذیریم که مردم برای آمدن به خیابان ها بسیج شده بودند، بفرمایید دقیقا چه توهینی به رهبری صورت گرفت؟ یا اینکه سعی می کنید اعتراض مردم به نتایج انتخابات را، که می تواند اعتراض به وزارت کشور تلقی شود، سریعا به "توهین به رهبری" تبدیل کنید تا بتوانید به راحتی آن را محکوم کنید و در سایه آن، از پاسخگویی فرار کنید؟

مدیران و مدعیان

مدیریت بر اثر تجربه به دست می آید یا قابل فراگیری است؟ یک هنر ذاتی است یا قابل اکتساب و تمرین است؟ مستقل از بحث های فراوانی که در این رابطه می شود، به نظر می رسد همه موارد فوق به نوعی تاثیر گذار باشند در اینکه یک مدیر، موفق باشد و بتواند به درستی، مجموعه تحت امر خود را اداره کند. متخصصان، بین مدیر (Manager) و رهبر (Leader) هم فرق می گذارند. در یک تعریف ساده، مدیر کسی است که بیشتر به فرآیند ها می پردازد و رهبر، به اهداف.

مدیرانی که در اثر تجربه مدیر شده اند، معمولا از سطوح پایین سازمان کار خود را آغاز می کنند و پس از طی مراتب، عملا به تمامی فرِآیندهای کاری آن سازمان مسلط می شوند و صلاحیت نشتن بر صندلی مدیر ارشد را پیدا می کنند. این دسته از مدیران به تمامی زیر و بم کار سازمان خود واقفند و زیر دستان به سختی می توانند آنها را به میل خود هدایت کنند.

مدیرانی هم هستند که دانش مدیریت را بلدند؛ لزومی ندارد که با تمامی و ریز فرآیندهای کاری سازمانی آشنا باشند. می دانند چگونه باید سازمانی را، مستقل از اینکه یک بانک باشد یا کارخانه تولیدی یا حتی استانداری، مدیریت کنند. به سرعت با حداقل های دانشی حوزه تحت امر خود آشنا می شوند؛ مشاورانی کارآزموده به کار می گیرند، و روش های تجربه شده مدیریت را بر سازمان خود پیاده می کنند. می دانند در کجا باید مته به خشخاش بگذارند و در کجا به مدیران سطوح پایین تر اعتماد کنند. در دنیا از این دست مدیران بسیار هستند؛ رئیس فلان شرکت بزرگ چند ملیتی می شود معاون رئیس جمهور و کارش را هم به خوبی انجام می دهد. در ایران هم اگر بخواهم مثال بزنم، فارغ از جهت گیری سیاسی، باید به افرادی چون علی لاریجانی، بیژن زنگنه، قالیباف، صفایی فراهانی و خیلی های دیگر اشاره کنم. اینها افرادی هستند که اثر گذارند. فعال هستند و منفعل نیستند. فکر دارند و در هر حوزه ای وارد می شوند، آن را متاثر می کنند.

اما کسی که نه مدیر تجربی باشد و نه مدیر حرفه ای، به چه دلیلی باید در راس یک سازمان قرار بگیرد؟ ظاهرا عده ای تصور می کنند مدیریت، نه به تجربه نیاز دارد و نه به دانش، و می شود فردی از راه برسد و بتواند رهبری و مدیریت یک سازمان را در دنیای پر تحول امروز به شایستگی در دست بگیرد! کافیست ادعای توانایی مدیریت را داشته باشد، یعنی هر کس مدعی بود "ما می توانیم"، می شود کار را به او سپرد! هر کس "ادعا" ی طبابت کرد، مریض سرطانی خود را به او بسپاریم؛ آنهم نه بعد از اینکه تمام پزشکان شهر را آزمودیم و نتیجه نگرفتیم، بلکه از همان ابتدا، هر بی سوادی را به بالین مریض بیاوریم! از این دست در دولت های پیش دیدیم و در دولت نهم به مراتب بیشتر، و ظاهرا در دولت دهم این یک اصل است. با مطالعه سوابق کاری وزرای پیشنهادی احمدی نژاد، افرادی را می بینیم که حتی یک روز سابقه کار عادی در سازمانی را نداشته اند؛ شاید حتی باید نشانی سازمان را هم با کروکی به آنها داد تا گم نشوند! از طرفی، حتی هیچ سابقه مدیریتی دیگری هم ندارند که دلخوش باشیم می توانند با کوله بار تجربه خود، بار را به مقصد برسانند. هیچ و هیچ. اما احمدی نژاد که نشان داده حتی معاونین وزارتخانه ها را هم خودش انتخاب می کند، حتی منصب معاونت را هم برای آنها کم دانسته و یک راست آنها را مفتخر به نشان وزارت می کند.

وزرای زن پیشنهادی هم در همین دسته هستند. و من فکر می کنم فعالان زن و کسانی که از وزارت یک زن در ایران حمایت می کنند، حداقل برای حفظ آبروی مدیران زن هم که شده و برای اینکه این باب تا چندین سال دیگر بسته نشود، باید با صدارت این زنان بی تجربه و بی دانش مخالفت کنند.

در حسن نیت افرادی که کاری را قبول می کنند که توانایی آن را ندارند باید شک کرد. حدیثی هست منسوب به رسول ا.. (ص) که می فرمایند "ملعون است کسی که کاری را بر عهده گیرد که توانایی آن را ندارد" و مگر غیر از این است؟ چنین فردی با ناتوانی، خود را مضحکه و ذلیل عام و خاص می کند، همه از او انتقاد می کنند و چون کارمردم پیش نمی رود، بر او فحش و نفرین می فرستند و این همان معنی ملعون بودن است.

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

وقایع از پیش طراحی شده

در بسیاری از اتفاقاتی که در دنیا می افتد، بازیگرانی از جمله آمریکا، انگلیس و فرانسه به سود خود حرکت هایی را انجام می دهند. وقتی در پایان، مجددا به قضیه نگاه می کنیم، گاه آنچنان روند وقایع به نفع آنها تمام شده است که این احساس به آدم دست می دهد که نکند خود آنها قبلا تمامی سیر حوادث را به دقت شبیه سازی و برنامه ریزی کرده بودند که نتیجه، اینچنین به نفع آنها در آمده است. این نگاه در بین بسیاری از سیاستمداران حاکم بر کشورمان غالب است. یعنی همان روحیه "دایی جان ناپلئونی" معروف که "کار، کار انگلیسی هاست".

مثلا وقتی حمله یازده سپتامبر پیش می آید و آمریکا تقریبا از همه جهات آن واقعه را به سود خود تمام می کند - از مظلوم نمایی و ایجاد اتحاد و حمله به افغانستان و عراق و انفعال ایران و غیره - که بسیاری بر این باور شدند که اصلا طراحان حمله به برج های دوقلو، خود آمریکایی ها هستند! یادم هست یک بار در رادیو گفتگو در همین رابطه بحث بود و همه کارشناسان از طیف های مختلف، این نظر سست را رد کردند.

من معتقدم آمریکا برای استفاده مناسب از یک واقعه، نیازی به این ندارد که خودش آن را به وجود بیاورد. نه اینکه منکر دخالت "ابتدایی" آمریکا در بسیاری از رویداد های گوشه و کنار دنیا بشوم، اما مثلا در مورد واقعه یازده سپتامبر، نیازی نیست آمریکا خودش آن حمله ها را تدارک ببیند تا بتواند چنان بهره برداری هایی انجام بدهد. باید بپذیریم که انها معمولا دقیق تحلیل می کنند، منعطف هستند و به سرعت وارد عمل می شوند تا نهایتا به بهترین شکلی از اوضاع موجود بهره برداری کنند. گاهی هم اشتباه هم می کنند و اشتباه های بزرگ هم می کنند و در این هم شکی نیست.

در تحلیل رفتار پس ازانتخابات غربی ها، باید این را لحاظ کنیم. به چه دلیل می گوییم آنها طراحان وقایع پس از انتخابات بوده اند؟ آیا سندی از این طراحی ها دیده شده است و یا آنکه چون غربی ها از وقایع اخیرحسن استفاده را - به زعم ما - کردند، اینگونه نتیجه گیری می کنیم؟

بخشی از سخنان اخیر رهبر انقلاب در جمع دانشجویان:
آيت الله خامنه اي تأكيد كردند: من، پيش قراولان حوادث اخير را به دست نشاندگي بيگانگان از جمله امريكا و انگليس متهم نمي كنم چرا كه اين موضوع براي من ثابت نشده است اما ترديدي وجود ندارد كه اين جريان، چه مسئولان و پيش قراولان آن بدانند و چه ندانند جرياني حساب شده بود. البته طراحان اين جريان يقين نداشتند كه طرح آنها اجرايي مي شود اما تحركات بعضي افراد پس از انتخابات، آنها را اميدوار كرد؛ به گونه اي كه طراحان اصلي با گسيل همه وسائل و امكانات رسانه اي و الكترونيكي خود به ميدان، حضور خود و عواملشان را در صحنه تشديد كردند.
خوشبختانه رهبر انقلاب، افرادی را به دست نشاندگی بیگانه متهم نکردند، اما عقیده دارند که کل قضایا "از پیش" طراحی شده بود. با این حساب، آیا نا به جا است که افرادی هم نتیجه انتخابات و دخالت بسیج و سپاه در وقایع بعد از انتخابات و دادگاه ها و غیره را "از پیش طراحی شده" بخوانند؟

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

در نکوهش حال مذهبی بدون معرفت

یکی از آفت هایی که چندین سال است دامنگیر بچه مذهبی ها و هیئت ها شده است، اولویت دادن به "حال" مذهبی و احساسات صرف است که غالبا با معرفت، دانش و بینش صحیح دینی فاصله زیادی هم دارد. این روند همان است که باعث شده در مراسم مذهبی و عزاداری یا مولودی، سخنرانی به حاشیه رانده شود و مجالس دست یک سری مداح و سینه زن و گریه کن حرفه ای باشد. جالب است که خیلی از این مداح ها و پامنبری های حرفه ای، حتی اهل نماز و روزه نیستند و فسادهای دیگری هم از آنها دیده می شود. نمی خواهم بگویم احساسات مذهبی یک سره ناپسند هستند و کلا نباید احساسات مذهبی مردم را تحریک کرد و همواره باید در حال شنیدن وعظ و خطابه باشیم؛ اما نباید فراموش هم بکنیم که اصل بر افزایش معرفت اسلامی و شناخت سیره معصومین (ع) است. اگر این معرفت حاصل نشد، احساسات مذخبی نه تنها فایده ندارد، بلکه از آن جهت که با تعقل و بینش و منطق همراه نیست، به سادگی به انحراف کشیده می شود و بازیچه دست این و آن می گردد.

یک سخنران معروف در تهران هست که همواره در سخنرانی هایش، تاکید خاصی بر روی "حال" معنوی دارد و خودش هم اغلب با حالت گریه سخن صحبت می کند. اما متاسفانه در صحبت هایش کمتر اثری از معرفت صحیح اسلامی می بینیم. بیشتر به نقل از خاطرات و حکایات از بزرگان دین می پردازد و از "حال" خوب آنها صحبت می کند تا از معرفتی که به آن رسیدند یا طریقی که به آن حال خوب دست یافتند.

ایشان که "حاج کاظم صدیقی" نام دارد، اتفاقا عضو دادگاه روحانیت هم هست و مواضع تندی هم از او به یاد می آورم که روی سخنم نیست. یکی از دوستان نقل می کرد که در زمان حیات مرحوم آیت ا... بهاءالدینی که از عرفای به نام اما کمتر شناخته تهران بود، به اتفاق آقای صدیقی می خواستیم خدمت ایشان برسیم. آقای صدیقی قبل از ورود به بیت آقای بهاءالدینی، عنوان کردند که آقای بهاءالدینی چشم برزخی دارند و صورت حیوانی افراد را می بینند؛ لذا مادامی که پیش ایشان هستید، مرتب زیر لب بگویید "یا ستار العیوب" تا خداوند باطن شما را از ایشان مخفی نگه دارد و آبرویتان نرود!

این فرمایش آقای صدیقی نشان می دهد که ایشان چقدر از بینش صحیح اسلامی بهره برده اند. باید از ایشان پرسید کدام مهمتر است؟ اینکه آبرویمان پیش فردی مثل آقای بهاءالدینی نرود یا اینکه در قیامت وارد جهنم خود ساخته نشویم؟ اگر فردی مثل آقای بهاءالدینی به لطف خدا و ممارست بر تقوی، به مرحله ای رسیده است که مثل یک طبیب حاذق، با دیدن بیمار، به سرعت و درستی بیماری را تشخیص می دهد و ممکن است راهنمایی بکند که برای بیمار مفید باشد، باید با اذکاری چشم طبیب را بر روی بیمار ببندیم؟

آیا برایمان کافیست که دیگران ما را دارای "حال" خوب بدانند و از درون پوسیده باشیم؟ سخنی است که منسوب به عمر، خلیفه دوم است که گفت : النار و لا العار، یعنی به جهنم می روم ولی ننگ نمی کشم. بعضی وقت ها یک گفته آدمی، ریشه در چه بی اعتقادی ها که ندارد. خدا ما را این حالات مصون بدارد.

می گویند آقای صدیقی، قرار است امام جمعه موقت تهران هم بشوند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

همه را عذر بنه

گاهی از ما اعمال و حرکت هایی سر می زند که وقتی به خود می آییم، از آنها اظهار پشیمانی می کنیم. در واقع همه رفتار های ما بر اساس انتخاب و تصمیم آگاهانه قبلی نیست و بسیار رخ می دهد که شرایط محیطی، عجله، ناآگاهی، القائات دیگران، حتی تغذیه و اتفاقاتی که در آن روز برایمان افتاده کار را به گونه ای پیش می برد که عملی را مخالف با آنچه به واقع علاقه داشتیم، انجام می دهیم. ممکن است تا مدت ها هم از آن رفتار خود پشیمان نباشیم و شاید حتی هیچ وقت متوجه هم نشویم! اما به هر حال، این جزئی از زندگی انسانی است. عکس العمل ما نسبت به یک انتقاد، بسته به اینکه آن انتقاد را چه کسی انجام بدهد و چه لحنی داشته باشد، می تواند بسیار متفاوت باشد.

بین عمل یک فرد و "خود او" باید تفکیک قایل شد. عمل بد ممکن است از خوبان سر بزند و بر عکس. نتیجه اینکه، با دیدن عمل بد یا حتی اعمال بد از یک فرد، نمی توان و نباید خود او را به انحراف، بد ذاتی، سوء نیت و غیره متهم نمود. مگر در مواردی که بدانیم فردی کاملا آگاهانه و از روی اختیار و نه اجبار حرکتی را انجام داده است، نمی توان در مورد "خود او" اظهار نظر کرد.

از این گذشته، اصولا چه نیازی به اظهار نظر و قضاوت در مورد "خود" افراد داریم؟ آیا ما دارای بینش و آگاهی کافی برای قضاوت در مورد نیت افراد و حسن حال آنها هستیم؟ آیا بر تمام احوال و حالات نفسانی دیگران آگاه هستیم و پستی و بلندی های زندگی آنها را می دانیم، نوع تغذیه آنها، تربیت خانوادگی، مشکلات جسمی و مالی آنها را می شناسیم؟ بدون در نظر گرفتن تمامی این پارامتر ها نمی توان به جمع بندی درستی از نیت، ایمان یا نفاق یک فرد رسید. چه بسیار داستان هایی از انبیاء و ائمه (ع) نقل شده است که با افراد پرخاشگری که در نگاه اول به مانند دشمن واقعی به نظر می رسیدند، برخورد مناسب داشتند و آن فرد بعدا اظهار ندامت کرد و از اینکه رفتار ناپسندی داشت، عذر خواهی نمود.

چنین نگاهی در آموزه های اسلامی و فرهنگی ما نیز ریشه دارد. در حدیثی از معصوم آمده است : "لو علم الناس كيفية خلقهم لما لام أحد أحداً" (اصول کافی، جلد 2) یعنی اگر مردم از کیفیت خلق یکدیگر (شامل مشخصات وراثتی، محیطی، روانی، تغذیه ای و غیره) خبر داشتند، هیچ کس دیگری را ملامت نمی کرد. حافظ نیز به زیبایی این را سروده است:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه ...... چون حقیقت ندیدند، ره افسانه زدند
همه اینها را گفتم که نتیجه بگیرم باید بین عمل یک فرد و "خود" او، تفکیک قایل شد. و افزون اینکه، مجاز نیستیم در مورد افراد قضاوت کنیم. تنها می توانیم رفتار های افراد را به نقد بکشیم و نه خود آنها را زیر سوال ببریم.

متاسفانه آنچه امروز در بین تمامی جناح ها کم و بیش دیده می شود، آن است که به جای نقد اعمال و گفتار، خود افراد و عقاید و خواستگاه و نیت آنها به چالش کشیده می شود. به جای آنکه گفته شود فلان کار احمدی نژاد بد بود، خود او را زیر سوال می برند. به جای آنکه اعمال و گفتار کروبی یا موسوی را نقد کنند، نیت آنها را به چالش می کشند و آنها را متهم به ارتباط با بیگانه می کنند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

پیگیری لحظه به لحظه

فرض کنید یک نفر کشته شده باشد. قاتل او هم ظاهرا فرار نکرده است، یعنی حداقل اینگونه عنوان نشده که قاتل او فرار کرده، بلکه اینگونه عنوان شده که در حال شناسایی علت قتل یا شناسایی قاتل هستیم. این امکان هم وجود ندارد که اصولا کشته نشده باشد و فقط در یک حادثه "کاملا اتفاقی"، مرده باشد؛ بلکه به صراحت اعلام می شود که ایشان به قتل رسیده است!

اگر بشنوید که این حادثه نه به تازگی، بلکه در سال 1382 یعنی بیش از شش سال پیش اتفاق افتاده و هنوز این پرونده مختومه نشده و از قضا مسوول پیگیری پرونده هم دارد "لحظه به لحظه" پیگیری می کند، چه فکری ممکن است به ذهنتان خطور کند؟ اینکه این مسوول دروغ می گوید یا اینکه دشواریهایی برای شناسایی علت قتل یا شناسایی قاتل وجود دارد؟

چیزهایی که در بالا خواندید متاسفانه حقیقت دارند. خانم زهرا کاظمی در 20 تیر 1382، یعنی بیش از شش سال پیش در زندان به قتل رسید و هنوز هم پرونده مختومه نشده است. و متاسفانه آقای محمد جواد اردشیر لاریجانی، دبير ستاد حقوق بشر قوه قضاييه، در مصاحبه اخیر خود با روزنامه جام جم، ضمن اعتراف به "قتل" خانم کاظمی و نه "مردن" ایشان، فرمودند:

هدف ما در ستاد حقوق بشر استيفاي حقوق شهروندان يا استيفاي حقوق ملتمان در صحنه بين‌المللي است كه البته اين بخش دوم علني هست. اما در بخش داخلي ما سعي مي‌كنيم در مكانيسم‌هاي قانوني از حقوق شهروندانمان دفاع كنيم. ما حتي شهرونداني را كه به نحوي ساير كشورها مدعي حمايت از حقوق آنها هستند، تحت حمايت خود قرار داده‌ايم، مثل زهرا كاظمي كه شهروند ما بود و كانادا هم او را شهروند خود مي‌دانست. ما به نحو وسيعي پرونده او را دنبال كرديم و مي‌كنيم و لحظه به لحظه پيگيري مي‌كنيم. ما با اولياي دم زهرا كاظمي هم در ارتباط هستيم تا اين پرونده به يك سرانجامي برسد. نمي‌گذاريم حق فردي كه آسيب‌ديده و به قتل رسيده است، ضايع شود.
حالا این را بگذارید کنار پیگیری برادر ایشان، جناب علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی، که توانستند تنها ظرف یک روز، با پیگیری های مستمر، به این نتیجه برسند که آزار جنسی در بازداشتگاه ها، کذب محض است. نتیجه اینکه اگر نخواهیم بگوییم دروغ می گویند، باید گفت یا آقا محمد جواد، پیگیری بلد نیست یا علی آقا خیلی پیگیر است.

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

کیفرخواست دوم و عناوین مجرمانه

  1. هر روز متاسفانه بیش از 60 نفر از ایرانیان در تصادفات رانندگی کشته می شوند. اما آیا قانون گزار، رانندگی را - که باعث کشته شدن انسان ها می شود - عملی مجرمانه می داند؟ خیر، چرا که استفاده اصلی خودرو، برای قتل نیست؛ و آن را "آلت قتاله" هم نمی خوانند! بر عکس، حمل اسلحه را عملی مجرمانه می داند چرا که اسلحه "نوعا" برای قتل استفاده می شود و می توان آن را "آلت قتاله" نامید. بر این مبنا، اگر عقلا عملی را "نوعا" باعث جرم ندانند، نمی توان به آن عمل، "عنوان مجرمانه" داد. در دادگاه ها، بسیار مهم است که افراد با عنواین مجرمانه متهم شوند نه با مواردی که "عنوان مجرمانه ندارند". مثلا هیچ فردی را در دادگاه به اتهام "رانندگی در جاده های کشور که منجر به فوت دو نفر از هموطنانمان شده است" محاکمه نمی کنند؛ بلکه به عنوان مثال خواهند گفت: "قتل عمد (یا غیر عمد) دو نفر توسط خودرو"
  2. شرکت در راه پیمایی، "نوعا" توسط عقلا به جرم نمی انجامد، لذا عمل مجرمانه ای هم نیست. همچنین اصل 27 قانون اساسی بیان می دارد : "تشكيل‏ اجتماعات‏ و راه‏ پيمايي‏ ها، بدون‏ حمل‏ سلاح، به‏ شرط آن‏ كه‏ مخل‏ به‏ مباني‏ اسلام‏ نباشد آزاد است". پس راه پیمایی بدون مجوز، بر اساس اصل فوق، "غیر قانونی" نیست. بلکه می توان گفت "قانونی" هم هست.
  3. در بند 18 کیفر خواست دومین دادگاه می خوانیم:
حضور مستقيم برخي ديپلمات‌ها در تجمعات غير قانوني خياباني (از قبيل برخي سفراي كشورهاي اروپايي و انگليسي ) و جمع‌آوري اطلاعات توسط برخي از مرتبطين سفرا با حضور در تجمعات غير قانوني و نيز حضور معاون سفير فرانسه در مراكز راي‌گيري با ظاهري مبدل كه مستندات آن در پرونده موجود است؛
یک نفر به من بگوید در کیفر خواست چه عنوان مجرمانه ای ذکر شده است؟ آیا اصولا تجمعات، "غیر قانونی" بوده اند؟ آیا "حضور مستقیم" در تجمعات و "جمع آوری اطلاعات" و حتی "حضور معاون سفیر فرانسه در مراکز رای گیری با ظاهری مبدل" عناوین مجرمانه هستند؟ در برخی دیگر از مواد کیفرخواست، چنین مغلطه ای دیده می شود. به موارد زیر هم دقت کنید:
  • فعال بودن دونفر از كارمندان محلي آلمان در جهت تلاش براي جمع‌آوري امضاء به منظور مسافرت دبير كل سازمان ملل متحد به كشور
  • تلاش جهت راه‌اندازي اعتصاب در كشور
  • ارائه آموزش تخصصي جمع‌آوري اخبار به كارمندان محلي در آلمان
در بسیاری دیگر از آنها، عناوین مجرمانه به چشم نمی خورد، بلکه بیشتر به مثابه توقعات یک پدر دلسوز از فرزندش است که برآورده نشده است، اما ضمنا عنوان مجرمانه هم نیست. به موارد زیر دقت کنید:
  • ارتباط يكي از عناصر فعال ستاد 88 (متهم؛ آقاي رضا رفيعي) با دفتر ويژه امور ايرانيان در دبي و خانم جيليان برنز به عنوان افسر اطلاعاتي آمريكا؛ارسال اخبار و گزارشات مربوط به اغتشاشات از طريق سايت‌هاي اينترنتي و همكاري با سرويس اطلاعاتي يكي از كشورهاي عربي منطقه. نامبرده ضمن برقراري ارتباط با مؤسسات رسانه‌اي آمريكايي؛مبادرت به اخذ تحليل هاي متناسب با رويكرد بيگانگان و مغاير با اصول انقلاب از برخي مسئولين سابق كشور نموده و اطلاعاتي در خصوص تاثيرات تحريم ها از مسائل مربوط به جريانات انتخاباتي را در اختيارخانم نازي بيگلري از صداي آمريكا (VOA) قرار داده است .
  • پس از محدوديت دسترسي‌ به شبكه‌هاي ماهواره اي؛ جريان اطلاعات به سمت اينترنت سوق داده شد و به منظور تسهيل استفاده از مطالب اينترنتي، نرم افزار پيشرفته ترجمه انگليسي به فارسي و بالعكس را براي استفاده عمومي در اختيار كاربران ايراني قرار دادند به گونه اي كه با استفاده از اين نرم‌افزار كاربران مي‌توانند مطالب سايت‌هاي انگليس را به فارسي برگردانده و مطالعه كنند . اين اقدام به منظور دسترسي كاربران ايراني به حداكثر اطلاعات به زبان انگليسي (خصوصاً سايت BBC) مرتبط با بحران تمهيد شده هر چند كه داراي كاستي‌هاي جدي مي‌باشد .
  • ارائه پيشرفته‌ترين امكانات نرم‌افزاري به گونه‌اي كه امكان ديدن فيلم از طريق يك رايانه با خطوط تلفني و مودم و اينترنت با سرعت پايين را فراهم كردند تا مرتبطين خود با حداقل امكانات از فيلم‌هاي مورد نظر در خصوص اغتشاشات استفاده كنند .
  • فعال نمودن شركت آمريكايي فيس بوك در راستاي تسهيل ارتباطات ميان كاربران ايراني و ساير كشورها در خصوص ايران. اين شركت با استناد به اين كه بسياري از مردم جهان از فيس بوك براي مبادله اطلاعات درباره سرنوشت انتخابات ايران استفاده مي‌كنند، نسخه آزمايشي زبان فارسي خود را ارائه كرده تا فارسي‌زبانان از آن به زبان مادري خود استفاده كنند .
  • در دوره اغتشاشات؛ برخي سايت‌هاي وابسته بيگانه شماره تلفن ها، نام هاي كاربري و واژه هاي رمز را به صورت مجاني در اختيار كاربران قرار دادند تا در صورت قطع كامل خدمات اينترنتي در ايران مرتبطين و افراد، از طريق اين تلفن ها بتوانند از اينترنت دايل‌آپ استفاده كنند
  • در راستاي افزايش آموزش دادن اطلاعات مربوط به مبارزات مسالمت آميز، حجم عظيمي از اين آموزش ها در ايام اغتشاشات ،بر روي اينترنت به زبان فارسي منتشر نمودند: مطالب مربوط به آموزش روش هاي اعتراض مسالمت آميز مانند: تلاش براي تهيه سي دي و يا بلوتوث صحنه هاي مورد نظر، پاشيدن رنگ سبز بر روي عكس ها و تبليغات حكومتي، روشن نمودن چراغ اتومبيل ها در ساعات اوليه غروب به نشانه اعتراض، توصيه به تداوم شعار دهي بر پشت بام‌ها
بعضی از موارد فوق هم باعث خنده اند و هم موجب تاسف عمیق از چنین دادگاه هایی...

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

نگاه شیعه به عدل در نامه استاد محقق داماد

در بخشی از نامه آیت ا.. محقق داماد به آیت ا.. هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضاییه که چند روز پیش منتشر شد، اشاراتی به بحث کلامی که در پست قبلی داشتم، شده است. به اصطلاح "کلام اشعری" و خصوصا عبارت "هرگز مجاز نيستيم که در تشخيص حسن عدالت و قبح ستمگري که مردم خردمند ملتمان خودشان به بداهت درک مي‌كنند قيمومت شرعي نمائيم و تفکر آنان را تعطيل کنيم." توجه کنید:

مورخين آورده‌اند که وقتي حجاج بن يوسف ثقفي بدستور عبدالملک مروان خليفه اموي، براي ايجاد خفقان و اسکات معترضين، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقيما به مسجد آمد و مردم را فراخواند سپس بالاي منبر رفت و اعلام داشت «هان‌اي مردم! نه به کودکانتان رحم مي‌كنم ونه به پيرانتان!. بيگناهتان را به جاي گناهکار مواخذه خواهم کرد و به صرف گمان تحويل جلادان خواهم داد(آخذ بالتهمة واقتل بالظنه)، همه اين‌ها از اختيارات من است و هرچه من مصلحت بدانم عين شرع است!!!»

تفکر فوق دقيقا همان بافته و تافته تفقه مبتني بر کلام اشعري است که نتيجه‌اش در کتاب المستظهري غزالي به خوبي مشهود مي‌گردد.

اگر خداي ناکرده قواعد عمومي جزا و اصول محاکمات رعايت نشود و يا نقض قوانين با توجيهات ضداخلاق انساني موجه گردد، زندگي به همين شرايط تلخ (العياذ بالله) باز مي‌گردد که مرگ بهتر ازآن زندگي است.

ما که به پيروي از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و اجتهاد مفتوح مبتني بر کلام عدليه مبتهج و بر آن مفتخر و شاکر اين نعمت بزرگ هستيم، هرگز مجاز نيستيم که در تشخيص حسن عدالت و قبح ستمگري که مردم خردمند ملتمان خودشان به بداهت درک مي‌كنند قيمومت شرعي نمائيم و تفکر آنان را تعطيل کنيم.

خوشحالم که درست تشخیص داده بودم و متاسفم که این تفکر نه فقط توسط یک روزنامه نگار، بلکه در سطوح بالای تصمیم گیری نظام نیز مشاهده می شود. متن نامه استاد محقق داماد را در اینجا بخوانید.

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

نقدی بر "هر چه آن خسرو کند، شیرین بود"

خلاصه داستان

در ماجرای انتصاب آقای مشایی و کوتاهی آقای احمدی نژاد در انجام فرمان عزل رهبری، اغلب شخصیت های اصول گرا نسبت به این تعلل ابراز مخالفت کردند تا آنجا که آقای شریعتمداری در سرمقاله کیهان روز سوم مرداد 88 نوشت: "به صراحت بايد گفت كه اين تأخير و درنگ آقاي احمدي نژاد كمترين توجيه اسلامي و قانونی ندارد". اما مقام رهبری در همان روز، در جمعی بیان کردند : "نباید کسی را ...به خاطر يك امر از همه آن چيزهايي كه صلاحيت محسوب مي شود نفي كرد." و سپس آقای شریعتمداری، در سرمقاله روز بعد، در مقاله ای با عنوان "هرچه آن خسرو كند، شيرين بود"، حرف های روز گذشته خود را پس گرفته و تمکین خود را به نظر مقام رهبری اعلام کرد.

عدالت در اسلام

عدل در لغت به معنای "گذاشتن هر چیز در جای خود" می باشد. یکی از اصول اعتقادی شیعه، عدل الهی است و ما معتقدیم که خداوند عادل است. معتزله و اشاعره که دو فرقه بزرگ فکری از اهل سنت هستند نیز به عدالت خداوند معتقدند. اما شیعه و معتزله (از اهل سنت) یک تفاوت اساسی با فرقه دیگر اهل سنت یعنی اشاعره در این زمینه دارند:
  • شیعه و معتزله، ضمن اینکه معتقدند خداوند عادل است، برای "عدل" اصالت قایل هستند یعنی می گویند برخی کارها فی نفسه خوب است و عدل است، و برخی کارها، فی نفسه ظلم است و به حکم "عدل زیباست و ظلم زشت و قبیح است"، نتیجه می گیرند که خداوند همه کارهایش از روی عدل است و هیچ ظلم نمی کند.
  • اشاعره از دیگر سوی، معتقدند عدل چیزی نیست که فی نفسه توسط عقل انسان قابل درک باشد، بلکه هر آنچه خداوند متعال انجام می دهد، عین عدل است.فرضا اگر روز قیامت، خداوند تمام خوبان را به جهنم بفرستد و تمام بدان را به پاداش عظیم برساند، همین کار او عین عدل است!
اختلاف بین شیعه و اشاعره، در حد یک بحث نظری نیست، بلکه این مبانی، آثار متعدد عملی دارد. مثلا اشاعره بر همین مبنا، از آنجایی که معتقدند هر ولی امری که بر مسلمین حکومت می کند، نماینده خداست (ولو یزید باشد)، بر این نظرند که هر حکمی که حاکم اسلامی بدهد، عین دستور خداست و عین عدل است، ولو آنکه با دستور صریح قرآن مخالف باشد! چرا که اصولا تفسیر قرآن بر عهده حاکم اسلامی است و هر آنچه حاکم اسلامی بگوید، خود تفسیر قرآن است! در واقع اشاعره معتقدند که اصولا درست و غلطی در کار نیست، بلکه درست و غلط همان است که حاکم اسلامی بفرمایند.

افتخار شیعه اما آن است که بین فرمان حاکم اسلامی و حتی حکم خدا با عدل فاصله می گذارد و تنها بر اساس ادله دیگر است که نتیجه می گیرد "احکام خداوند بر مبنای عدل هستند"؛ یعنی در شیعه معتقدیم که "هر چه شیرین بود، خسرو آن کند". اما شیعه در مورد اوامر حاکم اسلامی چنین تعهدی را نمی دهد. کلا در شیعه معتقدیم که علما مخطئه هستند یعنی ممکن است خطا کنند؛ اینطور نیست که هر چه که یک مرجع تقلید از متون اسلامی استنباط کرد، بر مبنای اسلام و نظر واقعی اسلام باشد. (این یک اصل در اصول و فقه شیعه است)

نتیجه گیری

حال بر اساس "خلاصه داستان" و "عدالت در اسلام"، یک بار دیگر بیانات آقای شریعتمداری را به دقت مرور کنیم. ایشان فرموده اند: "آنجا كه در برداشت خود با نظر ايشان فاصله مي بينيم، بر اين تصور باطل نيستيم كه بايد برداشت خود را حفظ کنیم، بلكه كمترين ترديدي نداريم كه «هرچه آن خسرو كند، شيرين بود»". در اینجا آقای شریعتمداری به صراحت بیان می کنند که ملاک درست و غلط بودن کاری، امر مقام رهبری است؛ حال آنکه در شیعه، چنین مقامی را حتی برای خداوند متعال و ائمه معصومین هم قائل نیستیم! در واقع آقای شریعتمداری "عقل" را به بهانه "ولایت مداری" تعطیل می کنند و این را از افتخارات خود نیز می دانند!

خوب است به بیان گهرباری از امام اول "شیعیان" اشاره کنم که در جریان جنگ صفین، در پاسخ به فردی که پرسید شما بر حقید یا دشمن شما، فرمودند: "حق را بشناس تا اهلش را بشناسی و باطل را بشناس تا اهلش را بشناسی". سوال این است که آیا علی (ع) نمی توانستند بگویند "هر چه من (خسروی دین) می کنم، همان حق (شیرین) است"؟

بسیاری هستند که در مقام ادعا "شیعه" هستند و ادعای "اصول"گرایی هم دارند، اما از "اصول" شیعه بودن و شیعی فکر کردن، هیچ نفهمیده اند. اما زشت تر آن است که دیگران را هم به سادگی به نفاق متهم می کنند.

[برای توضیح بیشتر در مورد عدل در به کتاب عدل الهی، نوشته استاد مطهری و همچنین به اینجا مراجعه نمایید]

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

چرا اعترافات را باور نمی کنم؟

اظهارات آقایان ابطحی و عطریانفر در دادگاه، که هم از سوی طرفداران دولت، خودافشاگری و هم از سوی دوستان سابق این دو، اعتراف نامیده شد، به دلایلی که در زیر می آورم باور پذیر نیستند.
اولا به اینکه اعترافات تحت شکنجه و به زور گرفته شده اند استناد نمی کنم؛ گرچه بشود چنین چیزی را از "رژیم اجباری" آقای ابطحی حدس زد، اما چون مدرک قطعی نداریم، از آن می گذریم.
ثانیا به اینکه اعترافات، با سابقه فکری و بیانات قبلی ای دو تفاوت بسیار دارد هم استناد نمی کنم چون بر این باورم که همه ما حق داریم عقاید خود را آگاهانه و بدون نیاز به توجیه دیگران تغییر دهیم، و صرف تغییر عقیده هم نمی تواند دلیلی بر رد اظهارات قبلی و یا بعدی یک فرد باشد.
ثالثا عقلا اعتراف یک فرد علیه خودش را جایز می دانند و آن را هم تقبیح نمی کنند.

پس من نه با نفس "اعتراف کردن" مشکل دارم و نه می گویم اعترافات تحت شکنجه بوده اند، اما چند سوال اساسی دیگر دارم:
  1. بارها در مقالات و اظهار نظر های مقامات مختلف کشوری و افراد رسانه ای بیاناتی از این دست شنیده می شود که "فلان چیز تحت القائات فلان جا (دشمن) بوده است". این یعنی آنها هم قبول دارند که فردی ممکن است بر اثر القائات یک فرد یا گروه دیگر، مطالبی را بیان کند. چه دلیلی داریم که حرف های آقایان ابطحی و عطریان فر بر اثر القائات نیست؟ در شرایطی که این دو، در حالت عادی عقاید دیگری داشتند؟
  2. چرا این تغییر عقیده در یک فرآیند عادی و قانونی اتفاق نیفتاده است؟ چرا باید یک نفر به مدت قریب به 40 روز در زندان باشد والبته به قول خودش "در شرایط عادی"؛ ولی اجازه ملاقات با خانواده و وکیل را نداشته است؟ آیا خانواده او حق نداشتند از شرایط او و "تحولات عقیده ای او" مطلع باشند یا اینکه احتمال می رفت ارتباط او با خارج از زندان، در "تغییر عقیده" او تاثیر منفی داشته باشد؟
  3. تغییر عقیده "آگاهانه" زمانی صورت می گیرد که فرد در معرض همه تفکرات و دیدگاه های مختلف باشد و سپس خود، آگاهانه، عقیده درست را برگزیند. این دو نفر نشان داده بودند در شرایط عادی زندگی و زمانی که علی القاعده به انواع رسانه ها و دیدگاه ها، از راست افراطی و کیهان و فارس گرفته تا چپ افراطی و اعتماد و اعتماد ملی و حتی رسانه های خارجی دسترسی داشتند، عقایدی جز این را برگزیده بودند. آیا ایشان در این مدت 40 روز هم در معرض همه اخبار و دیدگاه ها بوده اند و یا تنها با بازجویان خود که مشخص است چه دیدگاهی نسبت به قضایا داشته اند، همدم و دمخور بوده اند؟ این داستان مرا یاد مدارس مذهبیی می اندازد که دانش آموزانش مادامی که در مدرسه هستند، مومن و مقید هستند و به محض ورود به محیط بازتر دانشگاه، دست از عقاید مذهبی خود می کشند. آیا می توان ادعا نمود که مدرسه در "انتخاب آگاهانه" این افراد موثر بوده است؟
  4. زندان شاید بدترین جا برای "رسیدن به نتیجه" باشد! عنوان شد که به دلیل خلوت ذهنی و روحی با خود و خدای خود در زندان، به این نتایج جدید دست یافته اند. بسیار خب، اما اگر زندان این اندازه در تعالی نفس و روح یک نفر موثر است، چرا در قرآن، احادیث و دستورات بزرگان ما چنین توصیه ای یافت نمی شود و حتی برعکس آن موجود است؟ چرا خود آقایان بزرگوار دولت، چند صباحی را در زندان (به همراه بازجویان اصلاح طلب) به سر نمی برند تا معلوم شود عقاید آنان چقدر متعالی و متحول می شود؟آقای ابطحی عنوان کردند که ارتباطشان با بازجو به شکل "مباحثه" و تبادل نظر بوده است. اما این مباحثات وقتی معنا و ارزش دارد که دو طرف دارای موقعیت برابر باشند و آقای ابطحی بتواند آزادانه مخالفت کند، نه اینکه آب و غذا و مدت زندان فرد به دست طرف مباحثه باشد! ای کاش فیلم هایی از این مباحثات گرفته می شد (که به احتمال قوی گرفته شده است) و آنها هم از تلویزیون پخش می شد تا باعث ارشاد خیل عظیمی از دیگر همفکران آقای ابطحی در میان مردم می شد.
  5. دلیل بسیار مهم دیگر آن است که اگر آقایان ابطحی و عطریان فر به نتایج دیگری دست می یافتند، آیا آن حرف ها هم از صدا وسیما پخش می شد؟ آیا زمانی که این دو، عقاید دیگری داشتند می توانستند آزادانه در صدا و سیما سخن بگویند یا آزادانه در صدا و سیما سخن گفتن تنها وقتی معنا دارد که در راستای اهداف جناحی یک عده خاص باشد؟ در واقع به نظر می آید اعتراف کنندگان آزاد بوده اند که مثل دوستان صدا و سیما فکر کنند! اگر صدا و سیما همواره اینچنین به آزادی عقیده و بیان پایبندی نشان می داد و نظرات متفاوت و متضاد را بدون قصد تخریب منتشر می کرد، امروز می شد باور کرد که پخش این اعترافات هم در راستای رسالت خبری صدا و سیما است نه یک پروژه جناحی. کما اینکه کمتر کسی است که شک داشته باشد اگر آقایان حرف های قبلی خود را تکرار می کردند، به این وسعت پوشش خبری داده می شد!
  6. سوالات زیر هم ظاهرا بی مورد است چون بعید است پاسخ مناسبی داده شود:
  • چرا در کنفرانس خبری، تنها رسانه هایی از طیف حامیان دولت حضور داشتند؟ آیا خبرنگاران رسانه های دیگر خود از این واقعه خبری مهم چشم پوشی کردند یا ترس آن می رفت که خبرنگاران، سوالات "از پیش تعیین نشده" ای را بپرسند؟
  • آیا آقایان ابطحی و عطریان فر مجازند در آینده، باز هم عقیده خود را تغییر دهند و آیا در آن صورت، دوستان جناح حاکم نخواهند گفت تحت القائات این و آن بوده است؟ در این صورت، سخنان جدید چه بازتابی در صدا و سیما خواهد داشت؟
  • آیا تغییر عقیده افرادی مانند مراجع تقلید (آنهایی که به وقایع اخیر معترض شده اند) و یا آقایان افروغ، خوش چهره و ابوطالب هم که در زندان نبوده اند، به همین اندازه با استقبال صدا و سیما مواجه خواهد شد؟
  • آیا اگر عده ای از طرفداران احمدی نژاد به این نتیجه برسند که در انتخابات تقلب شده است، اظهاراتشان در تلویزیون پخش خواهد شد یا آنکه باید برای توجیه و مباحثه به زندان بروند؟
با توجه به دلایل فوق، نمی توانم باور کنم که تغییر عقیده این آقایان آگاهانه و بدون فشار بوده است، . تعریف و تمجید صدا و سیما و حامیان دولت که نظرشان را بی کم و کاست از زبان رقیب پیشین می شنوند، من را بیشتر مشکوک می کند. گذشت زمان حقایق بیشتری را آشکار خواهد کرد..