۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

مغز هم در مدیریت مهم است!

پرده اول
مدیریت امروزی، مدیریت مبتنی بر دانش است. اما تناقض جالب آنجاست که در عصر انفجار اطلاعات، همیشه از کمبود اطلاعات رنج می بریم! مدیر باید بتواند اطلاعات مناسب را کسب کند، بررسی و تحلیل کند، و نهایتا تصمیم بگیرد. مدیر در یک سازمان، به مثابه سر نسبت به بدن است.

تصور کنید مغزی که از صبح تا شب، دارد به صورت ذهنی جمع و تفریق می کند؛ درست است که این مغز مشغول است؛ اما آیا استفاده بهینه ای از آن کرده ایم؟ وقتی ماشین حساب هست، مغز را برای جمع و تفریق استفاده کردن جز اتلاف منابع چه نامی دارد؟

پرده دوم
یکی از آفات مهم در مدیریت آن است که سر مدیر شلوغ باشد. وقتی مدیر درگیر ده ها و صد ها کار اجرایی مختلف است، فرصتی برای فکر کردن ندارد. اما از آن بدتر، آفتی است که بسیاری از ما (مدیر یا زیر دست؛ البته جز برخی که اصولا کار نمی کنند!) به آن مبتلا هستیم و آن این که احساس می کنیم اگر تمام وقتمان را مشغول کار کردن باشیم، بهره وری بیشتری داریم! روزی که سرمان خلوت تر است، حال بدی داریم و احساس می کنیم مفید نبوده ایم. حتما می خواهیم سر خودمان را شلوغ کنیم و مشغول کاری باشیم.

در علم مدیریت، بیان می کنند که اینگونه افراد، کار را به اندازه زمانی که دارند کش می دهند تا احساس بطالت نکنند! هیچ دقت کرده اید که ما ایرانیان اغلب چقدر این مشخصه کاری را داریم؟ همیشه کار را به گونه ای انجام می دهیم که تمام وقت برنامه ریزی شده برای آن را استفاده کنیم. مثلا دیده اید که سریال های تلویزیون، دقیقا همان لحظه آخر قبل از عید یا ماه مبارک رمضان آماده می شوند؟ یا پروژه هایی که قرار است افتتاح شوند، تا همان دم آخر هم دارد رویشان کار می شود؟ همه از همین آفت سرچشمه می گیرند!

پرده سوم
عقل سالم در بدن سالم است. جایی می خواندم که گری پاسکاروف، قهرمان معروف شطرنج جهان، روزانه حدود 8 ساعت ورزش سنگین (دوچرخه سواری) می کند. زمان کنکور هم برای اینکه بتوانیم کار فکری کنیم، یادم هست که روزی نیم ساعت ورزش می کردیم. فعل و انفعالاتی که بعد از ورزش در بدن رخ می دهد، و ترشحات و غیره باعث می شود مغز انسان بهتر کار کند. در یکی از کتابهای مدیریت می خواندم برای مدیریت بهتر، به مغز سالم و فعال نیاز دارید و برای مغز سالم، به بدن سالم و پر انرژی.

پرده چهارم
مغز برای کارکرد صحیح به خواب و استراحت هم نیاز دارد. پزشکان و متخصصان می گویند انسان باید در شبانه روز بین 6 تا 8 ساعت استراحت کند. خواب یکی از نیازهای بدن است و در صورت کم خوابی، از قدرت تحلیل و هوشیاری اش کم می شود. ممکن است بتوان خواب را به مدت چند روز یا چند هفته کم کرد، اما در صورت تداوم این روند، کارآیی مغز به شدت کاهش می یابد. خوب یادم هست که در زمان کنکور، من و دیگرانی که از خوابمان برای درس خواندن کسر نکردیم، نتیجه به مراتب بهتری از آنان گرفتیم که برای درس خواندن بیشتر، به خوابشان دستبرد زدند!

نیاز به خواب را خداوند در انسان قرار داده و اگر خواب برای انسان لازم نبود، کار خدا بی حکمت می بود. در قرآن کریم هم به نیاز انسان به خواب تصریح شده و قرار دادن شب برای انسان ها جهت خواب، از آیات الهی دانسته شده است:

آیا آنها ندیدند كه ما شب را قرار دادیم تا در آن آرام گیرند
و روز را روشن ساختیم تا در آن چیزها را ببینند.
بى شك در این امر نشانه هایى است براى كسانى كه ایمان دارند.
الم یروا انا جعلنا اللیل لیسكنوا فیه و النهار مبصرا ان فى ذلك لایات لقوم یؤمنون (نمل، 86)

بی پرده
بر اساس بالا، با منطق آقای احمدی نژاد که این فرمایش زیر را بیان کرده اند مخالفم: [اصل خبر]
وی در ادامه عنوان کرد: چند وقت پیش ساعت 10شب با یکی از وزرا کار داشتم بعد متوجه شدم به منزل رفته است. تلفنی به او گفتم چه معنا دارد در این دولت کسی ساعت 10شب در خانه باشد!
احتجاج با آقای رئیس جمهور البته (به احتمال زیاد) فایده ای ندارد و خیلی کم دیده شده (شاید اصلا) که ایشان در مورد چیزی، متقاعد شوند. ما هم که لابد کوچکتر از آن هستیم که به ایشان درس بدهیم و از ایشان انتقاد کنیم. اما البته زمان قضاوت خواهد کرد که کدام تفکر ریشه دار تر، صحیح تر و دقیق تر است. هزینه اش البته بالاست اما ملت ایران خواه ناخواه برای رشد و تعالی و توسعه، باید این هزینه را بپردازد...

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

مفهوم دشنام ندادن به دشمنان خدا

پرده اول
در علم منطق مبحثی هست به نام "مفهوم" که با معنی تحت اللفظی مفهوم (معنی، ترجمه) متفاوت است. وقتی می گوییم فلان عبارت، مفهوم دارد؛ یعنی می توان از آن یک حکم و یک عبارت کلی تر را درک کرد و فهمید. وقتی می گوییم این عبارت مفهوم ندارد، یعنی جز معنای خودش، برداشت دیگری نمی شود از آن کرد. بگذارید یک مثال بزنم:

پدری به فرزندش می گوید با تلفن صحبت نکن تا بتوانم بخوابم. آیا پذیرفتنی است که فرزند با تلفن صحبت نکند، اما مثلا با صدای بلند موسیقی گوش دهد؟ و اگر پدر اعتراضی کرد، بگوید تو گفتی تلفن صحبت نکن، در مورد موسیقی تذکری ندادی؟! قطعا خیر. چون می شود از این فرمایش پدر، درخواست یا دستور دیگری را برداشت کرد که یعنی "سر و صدا نکن"! لذا می گوییم این فرمایش پدر، مفهوم دارد. مواردی هم هست که عبارات، مفهوم ندارند. مثلا فرض کنید پدر بگوید "برایم آب بیاور". از این دستور نمی شود برداشت کرد که پدر مثلا نان هم خواسته. چنین مفهومی ندارد.

بحث مفاهیم، آثار زیادی در استنباط همه چیز و خصوصا استنباط احکام فقهی دارد. به طور خلاصه در این مورد بحث می شود که کدام آیات قرآن و کدام فرمایشات پیغمبر (ص) و ائمه معصومین (ع) دارای مفهوم می باشد تا از آن، حکم یا قاعده کلی تری را برداشت کرد. اینکه یک جمله مفهوم دارد یا نه، شرایط و نشانه های مربوط به خودش را دارد که در همانجا بحث می شود.

پرده دوم
اینها را گفتم که یک آیه قرآنی را با هم بررسی کنیم. خداوند می فرماید:
چيزهايی را که آنان به جای الله می خوانند، دشنام مدهيد که آنان نيز، بی هيچ دانشی، از روی کينه توزی به الله دشنام دهند اينچنين عمل هر قومی را در چشمشان آراسته ايم ...
وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ...
به نظر می رسد در اینجا بتوانیم مفهومی را برداشت کنیم و به حکم کلی تری دست بیابیم. اینکه کاری نکنیم که کافران در نتیجه آن، به خداوند متعال ناسزا بگویند. مثلا بت هایشان یا خودشان را استهزاء هم نکنیم. به آنها هیچ آسیبی نرسانیم. آنها را نزنیم. چه رسد به کشتن و غیره. کلا از هر کاری که باعث می شود کافران به خداوند دشنام دهند، پرهیز کنیم. اگر چنین کاری انجام دهیم، و خدای ناکرده کافری به خداوند دشنام دهد؛ علاوه بر آنکه او بابت دشنام دادن گناهکار است، ما نیز به خاطر زیر پا گذاشتن این فرمان الهی، خطاکاریم. (نکته جالب در این آیه کریمه، قید "بغیر علم" است. یعنی قرآن هم قبول دارد که افراد کافر، به خاطر درجه پایین علمشان - نادانی، کم ایمانی- است که به خداوند دشنام می دهند.)
در مورد نهی از سب دشمنان خدا، به این صفحه مراجعه کنید.

بی پرده
در روز عاشورای امسال، اهانت هایی به اعتقادات دین ما شد که بسیار زشت و ناپسند بود. بسیاری از توهین کنندگان، مسلمان یا حداقل مسلمان زاده هستند و گیرم از نظر ایمانی به درجات بالایی نرسیده اند و شناختی نسبت به اعتقادات شیعه ندارند. چه زیبا و جالب است که خداوند هم در فرآن، چنین بهانه ای را از سوی کافران به نوعی به رسمیت شناخته است، که "بغیر علم". قبول کرده است که آنها فقط از روی عصبانیت و بدون علم و آگاهی، چنین عکس العملی خواهند داشت. در دستگاه الهی، بزرگترین گناه است که خداوند فرموده که تمام گناهان را به جز کفر می بخشد (از هر که بخواهد)

در اهانت هایی که در روز عاشورا به محترمات دین خدا شد، این گونه تحریکات دوستان یا دوست نما ها را نباید نادیده گرفت. ضمن اینکه نمی گویم افرادی که توهین کردند، کافر بودند. این اتهام بزرگی است. بلکه باید گفت علم نداشتند. مورد مشابه هم که در حضور ائمه (ع) به آنها اهانت می شد، نقل است که با زبان نرم و ملاطفت آمیز با اهانت کننده صحبت می کردند تا او جذب شود نه اینکه به عداوت و دشمنی اش افزوده شود. کتاب داستان راستان، اثر شهید مطهری، از این نمونه ها بسیار دارد.

به اعتقاد من، در اهانت های روز عاشورا، باید به نقش این مسببان پرداخت. افرادی که در چندین ماه و چندین سال اخیر، آنچنان عرصه را بر مخالفان تنگ کرده اند و با بعضی حرکات خود، آنها را از کوره به در برده اند که عده ای که هیچ راه اعتراض و واکنشی را نمی یابند، مجبور به دشنام به اعتقادات می شوند. البته که دشنام آنها کار بسیار بد و ناپسندی است، اما طبق آیه شریفه، کار دوست نما ها که زمینه ساز شده اند، گناهی جداگانه است. و چه بسا گناهی بزرگتر، چرا که کافران اصولا قرآن را قبول ندارند و از آن اطاعت نمی کنند؛ با ما فرق دارند که قرآن را قبول داریم و با این حال، از دستوراتش تبعیت نمی کنیم...

گناه از هر که صادر شود ناپسند بود و از علما ناپسندتر
زیرا که علم سلاح جدالست با شیطان
چون صاحب سلاح را به اسیری برند شرمندگیش بیش بود

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

پاسخ مستدل علی مطهری به کیهان

این سخنان علی مطهری، آنقدر ارزشمند هست که آدم بخواهد آنرا دو بار بخواند! برخوردی فعال، به دور از احساسات و کاملا منطقی؛ بدون توهین به هیچ قرد ثالث و با تاکید بر منظور های نویسنده. احسنت بر او. گرچه متوجه شدم که واکنش آقای شریعتمداری به این سخنان، یک سری اتهامات و برخورد های احساسی بوده است. در مورد برخورد احساسی، قبلا در اینجا توضیح داده ام.

مخصوصا فراز آخر نوشته: [اصل خبر]
اين سخن بنده را انتقاد كرده ايد كه گفته ام «اگر فردي نظري از نظرات ولي فقيه را قبول نداشته باشد به معني خروج او از چارچوب نظام و اسلام نيست». در اينجا ميان فكر و عمل خلط نموده‌ايد. فكر و عقيده اگر ريشه‌اي غير از حقيقت جويي نداشته باشد امري اختياري نيست، برخلاف عمل. به همين جهت ممكن است فردي در موضوعي نسبت به نظر ولي فقيه قانع نشده و نظر ديگري داشته باشد اما چون اصل ولايت فقيه را قبول دارد در عمل تابع باشد. مادام كه فردي عليه نظام اسلامي اقدام عملي نكرده است از حوزه نظام و اسلام و ولايت فقيه خارج نشده است.

اينها مسائلي است كه شما به عنوان يك روزنامه‌نگار بايد به آگاهي بخشي به مردم در اطراف آنها بپردازيد نه اينكه از تحريك عواطف مذهبي مردم بدون اقناع عقلي آنها براي پيروزي بر خصم استفاده نماييد.

بدون اينكه قصد مقايسه در كار باشد بايد گفت مالك اشتر و بسياري از اصحاب خاص اميرالمؤمنين(ع) بايد صدها بار شاكر باشند كه كيهان در آن زمان منتشر نمي‌شد و الا آقاي شريعتمداري مطمئناً با همين نوع استدلال ها نام مالك اشتر را به دليل اينكه با فرمان اميرالمومنين(ع) براي عزل ابوموسي اشعري از امارت كوفه مخالفت كرد و حضرت، با وجود ميل باطني با او موافقت نمود، در ميان مخالفان ولايت علي(ع) ثبت مي كرد! همچنين همه كساني را كه در جنگ احد نظرشان برخلاف نظر پيامبر(ص) جنگيدن با دشمن در خارج از شهر بود ضد رسالت و نبوت اعلام مي نمود! همين طور بود سرنوشت حباب بن منذر يكي از سرداران اسلام كه در جنگ بدر با مكان انتخاب شده توسط پيامبر براي استقرار لشكر اسلام مخالفت كرد در حالي كه رسول اكرم با طيب خاطر استدلال او را پذيرفت و لشكر اسلام را به سوي مكان پيشنهادي حركت داد. بنابراين صرف ابراز رأي مخالف با رأي پيامبر يا امام معصوم هم كسي را ضد رسالت يا امامت و ولايت نمي كند.

طبق تحليل هاي خود جناب شريعتمداري بايد ايشان را از مخالفين ولي فقيه دانست، چرا؟ براي اينكه وي علناً به مخالفت با برخي نظرات ولي فقيه مي پردازد. مثلاً كيهان خوب مي داند كه چنين نيست كه رهبر انقلاب دستور دستگيري سران معترضان را صادر كرده باشند ولي قوه قضائيه سر باز زده باشد. بنابراين آقاي شريعتمداري با اينكه مي داند بازداشت آنان در شرايط فعلي خواست ولي فقيه عادل نيست، هر روز با استفاده از بيت المال به دهها زبان برطبل بازداشت مي كوبد و در جاي قاضي نشسته به كمتر از اعدام هم راضي نمي شود. آيا اين جز مخالفت با نظر ولي فقيه است؟ آيا طبق مباني باطل و با اصطلاحات خود جناب آقاي شريعتمداري ايشان به دليل مخالفت با نظر ولي فقيه به جرگه «دشمنان تابلودار» نظام نپيوسته و با آنان «پالوده» نمي خورد و «پياده نظام دشمن» نشده است؟

مناسب است كه آقاي شريعتمداري براي اثبات ميزان پيروي خود از ولايت، فهرستي از مطالب و مقالات كيهان را كه پس از تأكيد رهبر انقلاب بر «جذب حداكثري و دفع حداقلي» صرفاً در اين مورد به چاپ رسانده منتشر و لااقل نام يك مجذوب را اعلام نمايد. البته كيهان راه هاي ديگري هم براي اثبات ولايت مداري خود دارد. مثلاً در قبال صدها مطلبي كه بر لزوم مجازات شديد و سريع سران معترض منتشر كرده ـ كه بدون شك رسيدگي قانوني به تخلفات آنان امري ضروري است ـ اگر يكي دو مطلب مستقل در موضوع لزوم پيگيري آنچه دل رهبر انقلاب را «خون» كرد (حمله به كوي دانشگاه) منتشر كرده است يادآوري نمايد.

كثرت مغالطات در مطلب كيهان به حدي است كه براي اهل فكر، روشن و پرداختن به آنها اتلاف وقت است. از جمله اينكه بنده و يا هر كس ديگر كه سخن از آشتي به ميان مي آورد به دنبال «تطهير» سران معترضان است! آشتي هيچ تعارضي با رسيدگي به تخلفات ندارد و تنها راه حل بحران اجراي عدالت در مورد همه است. اگر قرار بر محاكمه است، آقايان موسوي، كروبي و احمدي نژاد بايد به طور همزمان محاكمه شوند گرچه تقصير آنها يكسان نيست.

اگر مردم شريف ايران و به ويژه بسيجيان عزيز به عملكرد برخي افراد رسانه اي در طول ساليان گذشته نگريسته و تأملي در حديث زير نمايند رمز اين مطلب را در مي يابند كه چرا هتاكان دو طرف ماجرا امروز به راه نمي آيند و هر روز جري تر شده و ناآرامي در كشور غذاي روحشان گرديده است.

امام صادق(ع) فرمود: «هركس به منظور عيب جويي و ريختن آبروي مؤمني سخن بگويد تا او را از چشم مردم بيندازد، خداوند او را از ولايت خويش بيرون كرده و شيطان ولايتش را بر عهده مي‌گيرد.» افراطيون سال‌هاست كارشان همين است.

بنابراين كساني از هر دو طرف كه قصدشان نه حل مسأله و برخورد قانوني با همه متخلفان، بلكه ذليل كردن رقباي سياسي در نزد مردم و انجام پروژه زمين زدن اين و آن است، به اين آساني‌ها به راه آمدني نيستند. آري، جناب آقاي شريعتمداري! شما و همفكرانتان جنگ نفس را حل كنيد، مردم جنگ نرم را حل خواهند كرد.

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

این پارازیت های "احتمالا" مضر

فرد تشنه ای را در نظر بگیرید که تنها چیزی که برای رفع عطش دارد، یک لیوان آب است. اگر مطمئن باشد محتوای لیوان سمی است، قطعا آن را نمی نوشد. اما اگر مطمئن نباشد که سمی است چطور؟ آیا اگر حتی احتمال بسیار ضعیفی بدهد که درون لیوان، سم مهلکی هست، آب را می نوشد؟ مطمئنا نمی نوشد.

یک قاعده عقلی هست که می گوید اگر "احتمال ضعیف باشد، اما محتمل قوی باشد"، عقلا آن احتمال بسیار کوچک را هم در نظر می گیرند. مثل این مورد که گفتم. به همین دلیل مثلا نشانه گرفتن اسلحه خالی هم به سمت کسی، جرم است؛ چون اگر حتی احتمال پر بودن آن اسلحه بسیار ضعیف باشد، محتمل که کشته شدن یک انسان است، بسیار ناپسند و نامطلوب است.

موارد مثال از این دست فراوانند. مثلا از نظر فنی، احتمال تاثیر امواج موبایل بر روی سیستم ناوبری هواپیما بسیار بسیار کم است. اما با این حال، از همه مسافران درخواست می شود که موبایل ها را در هنگام بلند شدن و نشستن هواپیما خاموش کنند. چون محتمل قوی است و در صورت سقوط هواپیما، ضرر و تلفات زیادی دارد (بگذریم از اینکه این مساله خاص - سقوط هواپیما - شاید در ایران آنقدر ها هم مهم نباشد!)

حالا پارازیت های ماهواره ای مضر هستند یا نه؟ اصلا بیایید مثل خانم وزیر بهداشت، فرض کنیم که چیزی اثبات نشده است، احتمال آن بسیار ضعیف است. [اصل خبر] بسیار خب! آیا محتمل آن قوی نیست؟ آیا اثرات بسیار مخرب آن بر روی بدن مردم، اطفال بیگناه، سیستم اعصاب مردم و غیره به اندازه کافی زیاد نیست که با احتمال کم مضر بودن، ارسال امواج پارازیت متوقف شود؟

قاعده ای که در بالا گفتم، در علم اصول فقه هم بحث و تایید می شود. و مواردی از این دست، مشمول حکم حرام "عقلی" و در نتیجه "حرام شرعی" هستند. تمامی مجتهدان و مراجع ما چنین اصل عقلی را قبول دارند. اما آیا هیچ کدام لازم نمی بینند در این مورد تذکری بدهند که "ارسال امواج عقلا (و در نتیجه شرعا) حرام است"؟

دو گفته، یک نکته

همواره یکی از مشکلات جوامع، این بوده که حرکت و کنش های مردم را چگونه تفسیر کنند. فعلا به این دو گزاره دقت کنید تا نکات جالبی برایتان مشخص شود:

الف- از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ 19 دی سال 88 : [اصل خبر]
مسئولين كشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بينند؛ مى‌‌‌‌بينند مردم در چه جهتى دارند حركت ميكنند. حجت بر همه تمام شده است. حركت عظيم روز چهارشنبه ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام كرد. مسئولين قوه‌‌‌‌‌ى مجريه، مسئولين قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولين قوه‌‌‌‌ى قضائيه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه ميدانند كه مردم در صحنه‌‌‌اند و چه ميخواهند.
ب- دکتر احمدی نژاد در 24 خرداد ماه سال 88، پس از اعلام برگزیده شدن ایشان به ریاست جمهوری برای بار دوم، در مصاحبه با اصحاب رسانه، اینگونه گفت: [اصل خبر]
رييس جمهور در پاسخ به سوال خبرنگار يكي از نشريات خارجي مبني بر مشروعيت انتخابات اخير، تصريح كرد: [...] شما از كجا فهميديد كه مردم آرا را قبول ندارند. آيا شما با 40 ميليون نفر تماس داشتيد؟ شما چند نفري كه دوست داريد مي بينيد والبته اشتباه شما نيز همين است. گزارش هايي كه با همين نگاه به كشورها و دولت هايتان مي دهيد، آنها را هم به اشتباه مي اندازيد.
منطقی نیست؟ تناقض دارد؟ یکسویه است؟ در این مورد به امید خدا بعدا بیشتر خواهم نوشت...

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

نعمت محرومیت از صدا و سیما

مدت هاست که تلویزیون نگاه نمی کنم. هیچ وقت ماهواره نداشتیم و صدا و سیما را هم مدت هاست نمی بینم. نه اینکه تحریم کرده باشم، بلکه حتی قبل از انتخابات هم هیچ برنامه مفیدی نداشت.

اعصابم خیلی راحت است، چون هم صدا و سیما اخبار را یک طرفه پخش می کند و هم رسانه های خارجی. (البته قبول کنیم که رسانه های خارجی در این زمینه هوشمند تر هستند) بدون رسانه های تصویری می شود اخبار و اطلاعات به مراتب دقیقتری هم کسب کرد. ضمنا این باعث شده که به مرور زمان حتی برای تلف کردن عمرم هم راه های بهتری پیدا کنم!

خدایا! از بابت این محرومیت که خود نعمتی بزرگ است، از تو سپاسگزارم!

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

نزن برادر، نزن!

با آنکه امام حسین (ع) را به قیام در برابر ظلم و جهاد و کشتن و کشته شدن می شناسیم، آن چیزی که باعث شد آن حضرت دین جدشان را با آن حفظ کنند، ریخته شدن خونشان بود. خودشان هم به آن اشاره می کنند که

اگر دین محمد جز با کشته شدن من راست نمی ماند، ای شمشیر ها مرا بگیرید
ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی

نمی فرماید باید خون بریزم تا دین جدم را حفظ کنم. نکته بسیار لطیف و دقیقی است. از همان ابتدای نهضتشان، امام حسین (ع) مرتب به آخر کار اشاره می کردند که شهادت و کشته شدن است؛ تا همه، از جمله افرادی که به خیال حکومت و پست و مقام با حضرت همراه شده بودند، حساب کار را بدانند. حضرت البته می توانستند این را به این شفافیت نگویند تا بلکه عده بیشتری از سپاهیان را جمع کنند. و جنگ را احتمالا ببرند. اما هدف حضرت، جنگ به معنی "کشتن" نبود. حضرت می خواستند "کشته شوند". خدا می خواست حسین (ع) را کشته ببیند.

ان الله شاء ان یراک قتیلا

به همین دلیل، مرتب اصحاب و یاران را مرخص می کردند؛ تا جایی که در شب آخر، چراغ ها را خاموش کردند و بیعت را از همه برداشتند و اصحاب را اذن به رفتن دادند. فقط آنهایی با حضرت ماندند که قصد و نیت "کشته شدن" را داشتند.

جالب این است که حضرت عباس، که در شجاعت بی نظیر بودند نیز، به جای جنگ با دشمن، باید به فرات برود و برای بچه ها آب بیاورد! خیلی ظریف است. جنگاور را به جنگ نفرستی! آن هم جنگاوری که عمر سعد درباره اش به شمر گفت ازعده کم سپاه حسین (ع) می ترسم چون عباس در بین آنها است!

اینکه امام حسین (ع) عباس را، که سینه اش هم برای جنگیدن به تنگ آمده بود، به جنگ نفرستادند خیلی معنا دارد. گویی می خواهد بگوید دین را نمی خواهم با "کشتن" حفظ کنم، باید ما اهل بیت برای این دین "کشته شویم" و "اسیر شویم" تا این دین حفظ شود. به سیره اهل بیت (ع)، و نه خلفای اسلام، هم که نگاه کنی می بینی که معارف را با جنگ گسترش نداده اند. با خون بر شمشیر پیروز شده اند.

حال اگر من و تویی که خود را پیروان حسین (ع) می دانیم، حفظ دین را با زدن و بستن و کشتن و صلابت از نوع خشونت بخواهیم انجام بدهیم، کارمان ایراد ندارد؟ در خط حسین (ع) هستیم؟ برادر! اگر می خواهی دین حسین (ع) را حفظ کنی، باید کشته شوی، نه اینکه بکشی. باید بزنندت، نه اینکه بزنی. چه حکیمانه فرمود امام خمینی (ره)

بکشید ما را، ملت ما بیدار تر می شود

وقتی به فردی یا به مقدساتش توهین می شود، تحت فشار قرار می گیرد و عصبانی می شود، طبیعی است که علاقه دارد عکس العمل نشان بدهد. در بسیاری از دعوا ها دیده ایم که دو طرف دعوا علاقه دارند به شدت یکدیگر را بزنند. در این شرایط، خودداری از زدن، کار سختی نیست؟ چرا هست و بسیار هم دشوار است. از آن طرف، زدن و بستن و به قصد کشت زدن و جوری بزنی که ندانی به کجا زده ای، عکس العملی است که فشار روانی را تخلیه می کند. عکس العمل ساده ای است. خویشتن داری نمی خواهد. فشار مضاعف خویشتن داری را هم ندارد. تازه یک جور رضایتمندی و سرخوشی هم به دست می دهد، چون عقده هایت را تخلیه می کنی و اصطلاحا دلت هم خنک می شود.

حال کسی که خود را پیرو حسین (ع) می داند و می گوید کل یوم عاشورا، و می گوید ما عاشورایی هستیم و خون حسین در رگ های ما جریان دارد، باید بزند و ببندد و با زدن و خشونت خود را تخلیه کند یا اینکه باید مثل عباس باشد که سینه اش از علاقه به جنگ به تنگ آمده اما مولایش می گوید وظیفه ات نجنگیدن است و آب آوردن!

از مظلومیت شیعه و معارف شیعه باید به کجا شکایت ببریم؟ خدایا...

پس نوشت: بعد از دیدن یک کامنت از دوستان، بد ندیدم این نکته را اضافه کنم که به جایش، هم علی (ع) و هم حسنین (ع) می جنگیدند و دشمن را هم می کشتند. اما ترجیحشان و انتخاب اولشان کشتن نبود. همیشه سعی داشتند جنگ را به تاخیر بیاندازند و شروع کننده نباشند و "تمامی" راه های ممکن، از قبیل نصیحت، حکمیت، پیش کشیدن مسایل احساسی و منطقی را مقدم می کردند، بلکه کار به کشته شدن نرسد. در کشتن هم طبیعتا اسراف نمی کردند (مطابق فرمایش قرآن کریم). روش آن بزرگواران با روش ما که از ابتدا با زدن و کشتن، می خواهیم "اقتدار" حسینی را اثبات کنیم، خیلی متفاوت است...