۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

در این حوادث، اهداف فراموش شدند

یکی از نکات بسیار مهم در مذاکره ی تجاری و کاری آن است که اهداف، و خط قرمز ها را به صورت کمی، دقیق و شفاف برای خودت تصور کنی و همچنین آنها را مکتوب نمایی. در همه کتابهای فنون مذاکره این را ذکر نموده اند که حتی اگر یک مذاکره کننده حرفه ای هستی، لازم است این کار را انجام بدهی و خیلی هم مهم است که آن را مکتوب کنی. دلیلش هم ساده است: در حین مذاکره شرایطی پیش می آید که اهدافت را فراموش می کنی. به مبلغی کمتر رضایت می دهی و یا در یک مصاحبه کاری یا جلسه بازخواست یکی از زیر دستان، ممکن است آن چنان عصبانی بشوی که آن فرد را اخراج کنی یا قرارداد را به هم بزنی؛ حال آنکه از قبل چنین چیزی را نمی خواستی.

به همین دلیل مهم است که اهداف مذاکره مکتوب شوند و چنانچه مثلا دیدی که جلسه دارد به جایی می رسد که ممکن است رابطه ات را با طرف دیگر به هم بزنی، آن را به سمت دیگری هدایت کنی.

بگذارید مثالی جالب بزنم. در یک فیلم که اسمش خاطرم نیست، دزدی الماسی را به سرقت می برد. صاحب الماس بعد از کلی تلاش، سارق را پیدا می کند و او را شکنجه می کند تا محل مخفی کردن الماس را بگوید. دست آخر، صاحب الماس به دزد می گوید یا جای الماس را می گویی یا اینکه یک گلوله در مغزت خالی می کنم! دزد خنده ای می کند و می گوید تو مرا نخواهی کشت چون در این صورت دیگر خواب الماس را هم نخواهی دید! در اینجا صاحب الماس نکته بسیار جالبی را می گوید. او خطاب به دزد می گوید تو درست می گویی، اما این را بدان که در حین مشاجره، ممکن است فرد هدف ها و خط قرمز هایش را فراموش کند! من ممکن است به جایی برسم (بر خلاف میل اولیه ام) که به دلیل عصبانیت، حتی تو را هم بکشم و از قید الماسم بگذرم. پس سعی کن جان خودت را حفظ کنی!

صاحب الماس درست می گوید. فرد ممکن است در حین مناظره یا در کوران حوادث، به جایی برسد که اهدافش فراموش شود. شاید از ابتدا این را نمی خواست؛ تصور نمی کرد کار به اینجا بکشد؛ اما کشید...

در مورد حوادث بعد از انتخابات هم، به نظرم دو طرف قضیه از اول چنین چیزی را تصور نمی کردند. معترضین به نتایج انتخابات شاید هیچگاه تصور نمی کردند و از اهدافشان نبود که برای اعتراض به شیوه برگزاری انتخابات، اموال عمومی را تخریب کنند و کار به شکسته شدن شیشه مغازه ها و شعار های احساسی و کف و سوت در روز عاشورا بکشد. از سوی دیگر، شاید هدف نیروهای بسیجی و سپاهی نیز برخورد سخت با معترضین و زد و خورد و قتل در بازداشتگاه کهریزک نبود. اما دو طرف در کوران حوادث بعد از انتخابات که بسیار هم سریع رخ دادند، از قافله تفکر و تدبر جای ماندند و هر کدام به مسیری رفته اند که نمی خواستند.

در این شرایط چه باید کرد؟ اولا لازم است از جانب داری هر یک از طرفین اجتناب شود. و ثانیا باید اشتباهات هر دو طرف به آنها تذکر داده شود و سوم اینکه فرد یا نهاد ثالثی که بی طرف، مورد اعتماد و امین باشد برای حکمیت بین دو طرف پیش قدم شود.

باید توجه شود که یک طرف دعوا همچنان بخشی از مردم است. درست است که عده ای آشوبگر در بین این اعتراضات، راه خود را می روند و کار خود را می کنند. اما نباید و نمی شود همه معترضین را به یک چوب "آشوبگر" راند. اینان که در اعتراضات، کارهای غیر قانونی می کنند را مردمی بدانیم که در بحبوحه اتفاقات، دیگر تفکر و تدبری نمی کنند. فرق است بین کسی که آگاهانه "آشوب" می کند و کسی که هدف اولیه اش، آشوب نبوده ولی متاسفانه آن را مرتکب شده است. حاکمیت باید چونان آموزگاری که دانش آموز عصبانی خود را درک می کند، با اینان برخورد کند...

از سوی دیگر، نباید نیروهای نظامی و انتظامی را، به صرف چند اتفاق ناشایست و بسیار بد در بازداشتگاه ها و برخوردهای خیابانی، یکسره تکفیر و تخطئه کرد! همانطور که حق یا جواز اشتباه را برای مردم قایلیم، برای این نیروها که بالاخره بدنه مردمی و انسانی دارند هم باید قایل باشیم. همه ما انسانیم و "خاکستری". نباید هیچ یک از دو طرف را "سیاه" یا "سفید" دید. از این رو، لازم است هم معترضین احترام نیروهای نظامی را نگاه دارند و هم حاکمیت و رسانه های آن، من جمله مردمی ترین رسانه عالم هستی (صدا و سیما)، از نامیدن معترضان به "فتنه گران" و اغتشاشگران، خودداری کند.

۴ نظر:

  1. در این شرایط چه باید کرد؟ اولا لازم است از جانب داری هر یک از طرفین اجتناب شود. و ثانیا باید اشتباهات هر دو طرف به آنها تذکر داده شود و سوم اینکه فرد یا نهاد ثالثی که بی طرف، مورد اعتماد و امین باشد برای حکمیت بین دو طرف پیش قدم شود.

    هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست. کار اول و دوم که بارها و بارها انجام شده. می ماند کار سوم: اصل مشکل همین است که فرد یا نهاد ثالثی که بی طرف، مورد اعتماد و امین باشد عملا وجود خارجی ندارد. آیا گزینه ی خاصی مدنظر شماست؟
    (آقای شهبازی آیت الله هاشمی را پیشنهاد کرده بود که به نظر من از بعیدترین گزینه های ممکن است.)

    پاسخحذف
  2. ایشان یک گزینه هستند. من فکر می کنم "اگر" دو طرف به این نقطه برسند که "حکمی" را بین خود قرار دهند، می توان به فرد یا گروهی فکر کرد. مثلا آیت الله جوادی آملی مرضی الطفین است، و کسانی مثل ناطق نوری و دکتر عارف.

    پاسخحذف
  3. با سلام،
    در رابطه با مطلبی که فرمودید" در این شرایط لازم است
    از جانب داری هر یک از طرفین اجتناب شود"
    همانطور که آقای خامنه ای گفته اند که سکوت کردن نسبت به وقایع اخیر درست نیست، به نظر شما حمایت نکردن از گروه طرفداران دولت یا محکوم نکردن طرفداران اصلاحات به معنی عدم التزام عملی به اصل ولایت فقیه نیست؟ (البته این مورد را اشاره کنم که بنده با بسیاری از عملکردهای رهبری در حودادث اخیر مخالف هستم-مانند آن تایید زود هنگام عدم تقلب در انتخابات قبل از بررسی شورای نگهبان- و البته این مخالفت خودم را خلاف شرع و قانون نمی دانم اما هنگامی که صحبت از عمل هست، اصولا پایه اصل ولایت فقیه این هست که تمام افراد از نظر عملی مطیع ولی فقیه باشند.
    به نظر شما در این رابطه باید چگونه برخورد کنیم؟ (از یک طرف می شود اطاعت کورکورانه در عمل، هر چند در نظر با آن مخالف باشیم، و از طرف دیگر اگر به آن عمل نکنیم طبق آموزه هایی که تا به خال داشتم، گناه است.)
    ممنون

    پاسخحذف
  4. هر گروهی یا جامعه ای بالاخره یک رهبر می خواهد که افراد هم باید از او تبعیت کنند. این را من کورکورانه نمی دانم، بلکه منطقی و عقلایی است. اما رهروان باید اجازه انتقاد را داشته باشند تا رهبر اصلاح شود یا حداقل اینکه از نظرات همه برای رهبری استفاده کند. اینکه افراد از فرمایشات رهبر تبعیت نمی کنند و مثلا محکوم نمی کنند، شاید به خاطر فضای بسته رسانه ای است. شاید اگر انتقادات این افراد فرصت انتشار می داشت، حمایت هم می کردند. البته دلایل دیگری هم می تواند داشته باشد...

    پاسخحذف