۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

مدیریت نخبگان، یا مدیریت بر نخبگان، بخش #2

ادامه از پست قبلی

مثلا علوم انسانی را در نظر بگیرید. سالهاست که می شنویم و می گوییم که این حوزه با بی توجهی و کم لطفی دانشجویان مواجه است. بله، این یک واقعیت است؛ اما چرا افراد جامعه به چنین رشته هایی علاقه نشان نمی دهند؟ در زیر ابتدا سعی می کنیم چند دلیل کم توجهی به چنین حوزه هایی را بررسی کنیم :

  1. بازار کار؛ واقعیت آن است که یک دانشجو، برای انتخاب رشته تحصیلی، خواه ناخواه بازار کار آن رشته را هم در نظر می گیرد. متخصصان و محققان نیز مانند دیگر افراد جامعه، نیازهای ابتدایی و نیازهای مادی دارند و بالاخره باید بتوانند زندگی خود را در اندازه معقولی تامین کنند و امرار معاش نمایند. وقتی در بازار کار حوزه های علوم انسانی یا هنر، تقاضایی وجود ندارد، طبیعی است که بر روی انگیزه های افراد تاثیر می گذارد.
  2. سیستم آموزشی کشور ما در زمینه شناسایی تمامی حوزه های فکری و کاری موجود به دانش آموزان بسیار ضعیف است. یک فارغ التحصیل دوره پیش دانشگاهی که باید به زودی مسیر آینده خود را انتخاب کند، مطمئن نیست به چه رشته هایی علاقه دارد. اغلب با افرادی مواجه هستیم که اکثر رشته ها برای آنها علی السویه و یکسان هستند، چون به یک اندازه از همه انها بی اطلاع است! می داند به چه رشته هایی علاقه ندارد، اما زمینه های مورد علاقه اش را دقیقا نمی شناسد. نظام آموزشی باید بتواند رشته های مختلف تحصیلی و کاری را به گونه ای به دانش آموزان معرفی کند که افراد بتوانند بر اساس علاقه، رشته مورد نظر خود را انتخاب کنند.
  3. ما در حوزه علوم انسانی، آنچنان هم که باید و شاید به نتیجه کار و تحقیقات این گروه از متخصصان بها نمی دهیم. ساختار مدیریت جامعه به گونه ای است که تا جایی به نتایج کار تحقیقاتی کارشناسان علوم انسانی بها می دهد که با اهداف و خواسته های خودش منطبق باشد، و کارشناس همان چیزی را بگوید که مدیران و مسوولان ارشد جامعه می پسندند و می طلبند. در جامعه ی ما با علوم انسانی مثل علوم مهندسی برخورد نمی شود. در علوم مهندسی، یک قطعیتی متصور است و افرادی که تحصیلات مرتبط ندارند، کمتر به خود جرأت می دهند دستاورد ها و نتایج تحقیقات کارشناسان مهندسی را به سادگی به چالش بکشند، اما در حوزه علوم انسانی، با "علم" و "عالم" اینگونه برخورد نمی شود. انگار نه انگار که یک کارشناس علوم انسانی هم مثل یک مهندس، "صاحب نظر" است و نظر او بر نظر فردی که کارشناس نیست، ارجح است. عدم اهمیت به نظرات کارشناسانه افراد، باعث می شود به مرور زمان، افراد از این حوزه ها دست بکشند؛ چون به رسمیت شناخته نمی شوند و احتمال تاثیر گذاری خود را نمی دهند. و از آنجا که انسان ها چرخ دنده های یک ماشین نیستند، و احساسات دارند و توقعاتی دارند (و علاوه بر نیازهای مادی، نیازهای روانی و شخصیتی هم دارند)، این موضوع باعث سرخوردگی و دلمردگی افراد می شود و این چیزی نیست که نخبگان دوست داشته باشند.
  4. جنبه دیگری از عدم اهمیت به حوزه علوم انسانی، در فرآیند رشد سازمانی دیده می شود. در حوزه مدیریت، حوزه اقتصاد، علوم سیاسی و از این دست، یک نوع انسداد رشد و ترقی در کشور ما وجود داشته و کمابیش همچنان وجود دارد. کمتر دیده می شود که مدیر یک سازمان اجتماعی یا فرهنگی یا سیاسی، از بین کارمندان همان سازمان که به مرور زمان و بر اساس ملاک های مدون و ارزیابی های عادلانه ارتقاء یافته اند انتخاب شود. افراد و خصوصا نخبگان حتی از "احساس" متوقف شدن در یک زمان احتمالی آینده بیزارند.
  5. ظاهرا ما نه تنها به نتایج کار علمی نخبگان، آنچنان که لازم است بها نمی دهیم، بلکه به هدایت آنها به سمت و سویی که مناسب می دانیم، علاقه وافر داریم! در صورتی که "خلاقیت" از بزرگترین موهبت های الهی است و بسیاری از اختراعها و اکتشاف های بشری، حاصل نوع نگاه متفاوت افراد در برهه های زمانی به یک پدیده تکراری بوده است. باید نخبگان را در این زمینه آزاد بگذاریم و اجازه دهیم خود به انتخاب موضوعات مورد علاقه شان اقدام کنند.

۲ نظر:

  1. باورم نميشود شما مرا لينكيده ايد
    اين يكي از آرزوهاي دور من بود

    بسيار از شما سپاسگذارم كه وبلاگ مرا قابل دونستيد


    سبز باشيد

    پاسخحذف
  2. پس مستجاب الدعوه هم هستی!! :)

    ولی سعی کن خودت آدم مهمی باشی، نه اینکه (فقط) آدم های مهم رو بشناسی. حالا من که اصلا ادم مهمی هم نیستم...

    موفق باشی!

    پاسخحذف