۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

مدیریت نخبگان، یا مدیریت بر نخبگان، بخش #3

ادامه از دو پست قبلی

اما منشاء همه موارد بالا را من در نوع نگاه به نخبگان می دانم. اینکه به جای "مدیریت نخبگان"، ما هستیم که باید "بر نخبگان" مدیریت کنیم تا در چه حوزه ای وارد بشوند و در کدام رده مدیریتی و چه نظری از آنها مورد قبول باشد و باید در چه زمینه هایی کار کنند! این نگاه که نخبگان را نیازمند مدیریت می داند، ریشه اصلی مشکلات ما بوده است. چه بهتر می بود که تصمیم گیری را به عهده همان نخبگانی می گذاشتیم که از آنها توقع داریم برای مشکلات ما راه حل ارائه کنند. آنها قطعا می توانند برای خودشان تصمیم بگیرند، به شرط آنکه فضا و ظرفیت آن موجود باشد. ای کاش افراد را نسبت به تمامی زمینه های فکری و کاری مورد نیاز و موجود در جامعه مطلع می کردیم؛ (که حتی اگر این کار را هم نکنیم، نخبگان خلاقانه به شناسایی زمینه های مورد نیاز اقدام می کردند) اما سپس فضای آزادانه ای ایجاد می کردیم که افراد بر اساس علایق، آرزوها، بازار کار و دیگر ملاک های تصمیم گیری، خود انتخاب کنند در چه حوزه ای وارد می شوند، و البته در هر حوزه ای که وارد شدند، امکان رشد و تعالی برایشان فراهم می بود و محدودیتی برای آنها ایجاد نمی شد. در واقع یک سیستم آزادانه عرضه و تقاضا برای رشته های دانشگاهی، زمینه های کاری و آینده های شغلی و ارتقاء سازمانی.

در این سیستم آزادانه عرضه و تقاضا، با افزایش تقاضا برای رشته های مهندسی، پزشکی و نیز علوم انسانی و مدیریتی و اقتصاد و غیره، هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدت، مشکل عرضه می تواند با مکانیزم های "طبیعی" و بدون نیاز به اعمال "مدیریت" رفع شود. البته ممکن است زمینه هایی به حمایت، تشویق و سرمایه گذاری دولت نیاز داشته باشد؛ در این شکی نیست. اما طبیعتا این باید برای تنها تعداد محدودی از زمینه ها که افراد جذب آنها نشده اند صادق باشد. اگر تعداد چنین استثناءاتی – مثل حال حاضر - قابل توجه باشد، بهتر است در موفقیت روش های مورد استفاده مان به صورت جدی تردید کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر