۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

مدیران و مدعیان

مدیریت بر اثر تجربه به دست می آید یا قابل فراگیری است؟ یک هنر ذاتی است یا قابل اکتساب و تمرین است؟ مستقل از بحث های فراوانی که در این رابطه می شود، به نظر می رسد همه موارد فوق به نوعی تاثیر گذار باشند در اینکه یک مدیر، موفق باشد و بتواند به درستی، مجموعه تحت امر خود را اداره کند. متخصصان، بین مدیر (Manager) و رهبر (Leader) هم فرق می گذارند. در یک تعریف ساده، مدیر کسی است که بیشتر به فرآیند ها می پردازد و رهبر، به اهداف.

مدیرانی که در اثر تجربه مدیر شده اند، معمولا از سطوح پایین سازمان کار خود را آغاز می کنند و پس از طی مراتب، عملا به تمامی فرِآیندهای کاری آن سازمان مسلط می شوند و صلاحیت نشتن بر صندلی مدیر ارشد را پیدا می کنند. این دسته از مدیران به تمامی زیر و بم کار سازمان خود واقفند و زیر دستان به سختی می توانند آنها را به میل خود هدایت کنند.

مدیرانی هم هستند که دانش مدیریت را بلدند؛ لزومی ندارد که با تمامی و ریز فرآیندهای کاری سازمانی آشنا باشند. می دانند چگونه باید سازمانی را، مستقل از اینکه یک بانک باشد یا کارخانه تولیدی یا حتی استانداری، مدیریت کنند. به سرعت با حداقل های دانشی حوزه تحت امر خود آشنا می شوند؛ مشاورانی کارآزموده به کار می گیرند، و روش های تجربه شده مدیریت را بر سازمان خود پیاده می کنند. می دانند در کجا باید مته به خشخاش بگذارند و در کجا به مدیران سطوح پایین تر اعتماد کنند. در دنیا از این دست مدیران بسیار هستند؛ رئیس فلان شرکت بزرگ چند ملیتی می شود معاون رئیس جمهور و کارش را هم به خوبی انجام می دهد. در ایران هم اگر بخواهم مثال بزنم، فارغ از جهت گیری سیاسی، باید به افرادی چون علی لاریجانی، بیژن زنگنه، قالیباف، صفایی فراهانی و خیلی های دیگر اشاره کنم. اینها افرادی هستند که اثر گذارند. فعال هستند و منفعل نیستند. فکر دارند و در هر حوزه ای وارد می شوند، آن را متاثر می کنند.

اما کسی که نه مدیر تجربی باشد و نه مدیر حرفه ای، به چه دلیلی باید در راس یک سازمان قرار بگیرد؟ ظاهرا عده ای تصور می کنند مدیریت، نه به تجربه نیاز دارد و نه به دانش، و می شود فردی از راه برسد و بتواند رهبری و مدیریت یک سازمان را در دنیای پر تحول امروز به شایستگی در دست بگیرد! کافیست ادعای توانایی مدیریت را داشته باشد، یعنی هر کس مدعی بود "ما می توانیم"، می شود کار را به او سپرد! هر کس "ادعا" ی طبابت کرد، مریض سرطانی خود را به او بسپاریم؛ آنهم نه بعد از اینکه تمام پزشکان شهر را آزمودیم و نتیجه نگرفتیم، بلکه از همان ابتدا، هر بی سوادی را به بالین مریض بیاوریم! از این دست در دولت های پیش دیدیم و در دولت نهم به مراتب بیشتر، و ظاهرا در دولت دهم این یک اصل است. با مطالعه سوابق کاری وزرای پیشنهادی احمدی نژاد، افرادی را می بینیم که حتی یک روز سابقه کار عادی در سازمانی را نداشته اند؛ شاید حتی باید نشانی سازمان را هم با کروکی به آنها داد تا گم نشوند! از طرفی، حتی هیچ سابقه مدیریتی دیگری هم ندارند که دلخوش باشیم می توانند با کوله بار تجربه خود، بار را به مقصد برسانند. هیچ و هیچ. اما احمدی نژاد که نشان داده حتی معاونین وزارتخانه ها را هم خودش انتخاب می کند، حتی منصب معاونت را هم برای آنها کم دانسته و یک راست آنها را مفتخر به نشان وزارت می کند.

وزرای زن پیشنهادی هم در همین دسته هستند. و من فکر می کنم فعالان زن و کسانی که از وزارت یک زن در ایران حمایت می کنند، حداقل برای حفظ آبروی مدیران زن هم که شده و برای اینکه این باب تا چندین سال دیگر بسته نشود، باید با صدارت این زنان بی تجربه و بی دانش مخالفت کنند.

در حسن نیت افرادی که کاری را قبول می کنند که توانایی آن را ندارند باید شک کرد. حدیثی هست منسوب به رسول ا.. (ص) که می فرمایند "ملعون است کسی که کاری را بر عهده گیرد که توانایی آن را ندارد" و مگر غیر از این است؟ چنین فردی با ناتوانی، خود را مضحکه و ذلیل عام و خاص می کند، همه از او انتقاد می کنند و چون کارمردم پیش نمی رود، بر او فحش و نفرین می فرستند و این همان معنی ملعون بودن است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر